دزدانِ حال و انرژی در بیرون فراوانند. از خبرهای حالخرابکن و برباددهندهٔ امید و آرزوها گرفته تا روابط سمّی و آدمهای منفی و حتی هوای آلوده که راهِ تنفّسِ پاکی را بر آدمی سخت میکند. انسان، خواه ناخواه در معرض همهٔ اینها هست چون نمیتوان خود را بهتمامی در جزیرهای جدا از بشریت محبوس کرد. حتی اگر امکانش باشد، دیگر اسم آن را نمیتوان «تجربهٔ زندگی» گذاشت و ما برای زندگی در قرنطینه به این دنیا و سیارهٔ زمین نیامدهایم.
اما داستانِ اصلی و اصلِ داستان این است که «دزدِ اصلی در خانهٔ خودِ ماست.» محکمترین قلعهها بهراحتی به تصرف دشمن درآمدهاند وقتی فردی خائن در داخل قلعه، درِ مخفی را برای دشمن باز کرده است. و در درونِ ما، ذهنِ هوسباز و سهلانگار است که اجازه میدهد تمام نیروهای منفیِ بیرون و لشگریانِ تاریکی وارد وجود ما شوند. در واقع، خودِ ماییم که «اجازه میدهیم» حالمان خراب شود و راهِ دزدها را باز میکنیم تا انرژی ما را به تاراج ببرند.
کتابهای خوب را مطالعه نکردن، مراقبه و روتین صبحگاهی نداشتن، مراقبت نکردن از حال و انرژی در طی روز، با آدمهای شاد و امیدوار مراوده نداشتن، پای هر نوع خوراک جسمی و ذهنی نشستن، تجسم خلاق نداشتن، بیرؤیا بودن، واقعیت را حقیقت انگاشتن و…، همه و همه به معنای باز کردن راه برای نفوذ دزدان انرژی و نیروهای منفی است.
یاد گرفتنِ زندگی در میانهٔ تاریکیِ دنیا، هنری است که هر انسانی که در پی رشد شخصی و در پی «نور» است، روزی باید بیاموزد و این آموختهها را با تمرین و تکرار و بازآموزی و نوآموزی، هر روز تازه کند. وگرنه در این جهان، خوراکِ نیروهای تاریکی خواهد شد و جز سرخوردگی و یأس نصیبی از این زندگی نخواهد داشت.
علیاکبر قزوینی
۲۸ مهر ۹۹