اینترنت بزرگترین اختراع بشر در قرن بیستم بود. اگر با این جمله موافق نیستید، احتمالاً به اندازهی کافی خودتان را درگیرش نکردهاید تا متوجّه ذات انقلابیاش در روند زندگی بشر بشوید.
از آنطرف دیکتاتوری بزرگترین مصیبت بشر است. مصیبتی که از اواسط قرن بیستم میلادی مثل قارچ در گوشهگوشهی جهان از خاکهای ماتمزدهی کشورهای بیچاره سربرمیآورد.
و حالا، در ابتدای قرن بیست و یکم، ما شاهد بزرگترین جنگ بشر هستیم. جنگ دائمی دروغ و حقیقت. جنگ دیکتاتور و گردش آزاد اطّلاعات.
کلاسیک! احتمالاً افرادی که دارند برای سرگرمی تاریخ را مطالعه میکنند با خواندن این سطور این کلمه را با پوزخند زمزمه کنند. ولی شوربختانه این کار از دست ما ساخته نیست.
ما مردمانی هستیم که دارند درون این تاریخ زندگی میکنند. ما چارهای جز زهرخند و مبارزه نداریم.
حقیقت چیست؟ خب، پاسخ این سؤال به این بستگی دارد که شما چه کسی هستید. برای یک دیکتاتور، حقیقت چیزی است که او دوست دارد. حقیقت در یک نظام دیکتاتوری، چیزی است که حکومت میگوید.
حالا این وسط یک مشکلی وجود دارد. یک حکومت دیکتاتوری، حکومت اقلیّت است. اینجا منظورم تنها رأیگیری و اینجورچیزها نیست (هرچند که آن هم مهم است). در دیکتاتوری تنها اقلیّت حاکم از حقوق خودشان برخوردارند و تنها منافع آنها تأمین میشود.
حالا وقتی که منافع اکثر مردم تأمین نشود، یعنی بین حکومت و مردم تعارض دائمی وجود دارد. همان تعارض همیشگی تاریخ بین مردم و دیکتاتورها.
حالا اگر شما نه تنها یک دیکتاتور، بلکه یک دیکتاتور تمامیّتخواه باشید، این تعارض شدّت بیشتری پیدا میکند. چون شما علاوه برجنبههای عمومی زندگی مردم، میخواهید جنبههای خصوصی آن را هم کنترل کنید.
شما قصددارید که از تعداد همبستریها و تعداد بچهها گرفته، تا رنگ جوراب و شکل لباس و خوراک و... مردم را هم کنترل کنید. این یعنی هجوم بیشتر به زندگی مردم و ایجاد نارضایتی بیشتر.
خب برخلاف تصوّر خیلیها، دیکتاتورها هم تاریخ میخوانند و از آن درس میگیرند. به همین خاطر همیشه رفتارهایشان را تغییر میدهند تا بیشتر از پیشینیانشان سربازکردن این تعارض را به تعویق بیاندازند.
حالا شما چطوری میتوانی به مردم بگویی که منافعشان پایمال نشده، وقتی که حقیقت درست خلاف این است؟ کافی است که حقیقت را عوض کنید. اگر حقیقتی که مردم به آن باور دارند چیزی باشد که شما میگویید، دیگر آن احساس تعارض منافع به نقطهی بحرانی نمیرسد و حکومت شما پایدار خواهد ماند.
خب حالا شما به عنوان یک دیکتاتور که درسهایش را خوب خوانده و نمیخواهد بلای قبلیها سرش بیاید، میخواهید حقیقت را تغییر بدهید. برای این کار به چه چیزی نیاز دارید؟
شما باید یک دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی بسازید. دستگاهی که شبانهروز به مردم به روشهای مختلف بفهماند که دشمن وجود دارد، و اگر مردم اندکی سستی کنند و از ایمانشان کم شود، شکست حتمی است.
حالا برای اینکه همهچیز واقعیتر جلوه کند، باید برای دشمن نشانه و ابزار هم بتراشی. فراموش نکنید که ما میخواهیم حقیقت را تغییر بدهیم و هر موجود زندهای که حقیقت را آنطوری که هست نمایش بدهد «دشمن» خواهد بود.
پس بهترین راه این است که ابزار دشمن همان ابزار اطّلاعرسانی باشد. هر ابزار اطّلاعرسانیای که صد درصد آن دست پروپاگاندا نیست.
خب حالا شما با گرفتن ابزارهای اطّلاعرسانی دشمن را سرکوب کردهاید. کافی است که در مدارس آرمانهای والای تبعیّت از دیکتاتور را آموزش بدهید، در روزنامهها مدحش را بگویید و در رادیو و تلویزیون تمام کاستیها را به گردن کسانی بیاندازید که به اندازهی کافی به حرفهای جناب دیکتاتور عمل نکرده اند.
خوبی این کار این است که اگر مرزها را هم به شدّت کنترل کنید و کمی سبیل خارجیهایی که وارد کشور میشوند را چرب کنید، جلوهی بیرونی حکومتتان هم عالی خواهد شد و اگر کسی از این دشمنان داخلی فرار کرد و به خارج از کشور رفت، کسی حرفهایش را جدی نمیگیرد.
آخ. روزهای باشکوه گذشته. چه زود روزهای خوب از بین میروند.
یک روز دیکتاتور چشمانش را باز میکند و میبیند که بلای جدیدی بر سر حکومتش آمده: اینترنت.
حالا هرکسی میتواند هرچیزی بگوید و این یعنی اینکه دیگر حقیقت تحت کنترل پروپاگاندا نخواهد بود. مردم با هم صحبت میکنند و میفهمند به جای چندین دهه پیشرفت روزافزون، بخش بزرگ مملکت تبدیل به یک بیابان بیآب و علف شده و مردم همهی کشور در فلاکت دست و پا میزنند.
میفهمند آن «شایعه»هایی که دشمن نابهکار به گوش خلق الله کرده بود و خبرنگارهای بازیگوش توی تلویزیون دروغبودنشان را نشان داده بودند، واقعیّت داشتهاند.
میفهمند که در تمام دنیا هرکس که اعتراض بکند اعدام نمیشود و گرانی لحظهبهلحظه یک اتّفاق جهانگیر نیست. مردم میتوانند با هم آزادانه صحبت کنند، از مشکلاتشان باخبر شوند و برای اعتراض به آنها برنامهریزی کنند.
اینترنت این بستر را ایجاد میکند که هرکس واقعیّت را در لحظه گزارش کند. ناگهان سیل واقعیّت بنیانهای حقیقت دروغین حکومت را از جا میکند.
کرورکرور پولی که برای بزرگ و بزک کردن پروپاگاندا هزینه شده بود ناگهان به باد میرود.
در اینترنت هم میتوان خبرهای دروغ پخش کرد، ولی تا زمانی که تو اکثریت را به دست نیاوری نمیتوانی حرفی که مدنظر خودت بوده را به خود همه بدهی. و خب اگر اکثریت را داشتی که دیگر اسمت دیکتاتور نبود.
واکنشی دفاعی دیکتاتورها به اینترنت یک کلمه بود: سانسور.
برای این کار هم مثل همیشه پشت دو کلمه پنهان میشوند: دشمن و اخلاق.
شما مردم را از محتوای غیر اخلاقی موجود در اینترنت میترسانید. کافی است هرروز فریاد بزنید که آنها میخواهند جوانان ما را از راه به در کنند.
دیکتاتورها همیشه نگران جوانها هستند. آنقدر نگران که خیلی وقتها مجبور میشوند آنها را بکشند و یا زندگیشان را به کلّی تباه کنند. و خب برای دیکتاتور اخلاقمدار ما خیلی سخت است که بپذیرد ممکن است که یک جوان بیست ثانیه محتوای مستهجن! نگاه کند.
فراموش نکنید که شما برای جعلکردن حقیقت نیازدارید که خودتان را متولّی اخلاق راستین نمایش بدهید. مردم کمکم با وجود اینترنت متوجّه میشوند که شما به آنها دروغ گفتهاید، حالا کافی است که با زدن انگ بیاخلاقی به تمام اینترنت، آن را از چشم مردم بیاندازید.
از آنطرف کافی است که دوباره به دشمن متوسّل بشوید. دشمن میخواهد مردم ما را با اینترنت نابود کند. پس دیکتاتور این وظیفهی اخلاقی را دارد که جلویش را بگیرد.
برای این کار هم کافی است که هرکسی که خلاف ما حرف میزند را سانسور کنیم. کاری که دیکتاتور پیش از این در کتاب و مجله و ... هم انجام میداده.
حالا اگر دیکتاتور به خوبی بتواند مخالفان را سانسور کند چه اتّفاقی میافتد؟ تمام آن نکات مثبت اینترنت تبدیل به ابزارهای پروپاگاندای دیکتاتور میشوند.
حالا وقتی تمام مخالفان در لحظه حذف میشوند، شما هم میتوانید در لحظه حقیقت خودساختهی خودت را به مردم بخورانی.
اگر جایی اتّفاقی افتاد، پیش از اینکه شایعهای دهن به دهن منتقل شود و مردم از بخشی از حقیقت باخبر بشوند، پروپاگاندا در لحظه حقیقتی که میخواهد را تولید میکند و به گوش همه میرساند.
خب دیدیم که اینترنت چطوری به دیکتاتور ضربه میزند و او چگونه میتواند آن را با سانسور به ابزار سرکوب خودش تبدیل کند.
سؤالی که پیش میآید این است که وظیفهی ما چیست؟
وظیفهی هرکسی در سرتاسر دنیا مبارزه با سانسور در هر سطحی است. هر دیکتاتوریای هرروز قدرتش را افزایش میدهد و تلاش میکند تا در جای دیگری از دنیا یک دیکتاتوری ایجاد کند و هر دموکراسیای با اندکی لغزش تبدیل به یک دیکتاتوری میشود.
هرکس تا جایی که میتواند باید به دور زدن سانسور کمک کند. این کمک از ساخت مسیری برای مقابله با سانسور شروع میشود و به معرّفی مسیرهای موجود به آدمهای بیشتر ختم میشود.
باید هرتلاشی برای سانسور را برملا کرد و هرکسی که در خدمت گسترش سانسور است را به صورت عمومی رسوا کرد. مسئلهی مهمتر این است که کسب و کارها باید محصولاتشان را با بیشترین وابستگی به دنیای آزاد بنا کنند. در غیر این صورت، خواسته یا ناخواسته، تبدیل به ابزاری برای گسترش سانسور میشوند.
فراموش نکنید که سانسور، به هر شکل و با هر هدفی، تیشهای به ریشهی حقیقت و عصای دست دیکتاتوری است.