آیا تا به حال فکر کردین که چطور یک دختر نوجوان دبیرستانی با استفاده از وسایل سادهای که در اختیار داشته، یک پرونده قتل رو حل کرده؟
پروندهای که پلیس اون رو بسته ؛ اما این پرونده پیچیدهتر از اونی بوده که پلیس تصور میکرده!
کتاب " راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب" نوشته هالی جکسون، یک رمان جنایی هستش که نام شخصیت اصلی داستان، پیپاست. پیپا یک دختر باهوش و علاقه مند به حل معما، تصمیم میگیره که پرونده قتل آندی بل رو بازگشایی کنه. پلیس باور داره که قاتل کسی نیست جز دوست پسر آندی بل یعنی سال سینگ! همۀ مردم شهر نیز به همین موضوع باور دارن. پرونده بسته شده و از نظر پلیس و مردم، قاتل دستگیر شده و هیچ خطری شهر رو تهدید نمیکنه…
اما پیپا که در همین شهر که قتل در آن رخ داده بزرگ شده، از این موضوع مطمئن نیست. او این پرونده را به عنوان موضوع پروژه سال آخر مدرسه اش انتخاب میکنه و بعد از 5 سال از شروع این ماجرا شروع به پرده برداشتن از رازهایی میکنه که ممکنه به قیمت جونش تموم بشه...
در این نوشته قصد دارم راجع به نحوه تحقیق و استنتاج پیپا برای شما بنویسم. میخواهم بگویم که پیپا چگونه با استفاده از منطق، شجاعت و خلاقیت، حقایق را آشکار کرده است؛ حقایقی که خیلی از مردم و حتی پلیس در اشتباه بودهاند!
البته اطمینان بهتون میدم که اسپویلی در کار نیست.
... خانه به تسخیر ارواح در نیامده بود، تنها سه فرد غمگین درونش بودند که سعی داشتند مثل سابق به زندگیشان ادامه دهند، خانه ای که در آن خبری از سوسو زدن نور یا افتادن خود به خود صندلی نبود، اما با اسپری تیره رنگ، رویش نوشته بودند "خانواده آشغال" و با سنگ، شیشۀ پنجره هایش را شکسته بودند...
پیپا برای حل پرونده از روش های مختلفی استفاده کرد تا بتونه از این مرداب گل آلود سرنخ های خوب و متفاوتی به دست بیاره
پیپا با دوربین عکاسي خود به پارک رفت. او به دنبال جایی بود که جسد اندی پیدا شده بود. او با دقت هر نقطه را عكس گرفت و سعي كرد شواهدي كه پليس نديده بود، پیدا کند. او چندین لکه خون، چندین سیگار سوخته و چندین نامه عجیب و غریب را در محل قتل دید.
جستجو و جمعآوری اطلاعات، فقط نصف کاره. باید بتونیم با هوش و دقت، اطلاعات را به هم ربط بدیم. چه فایدهای داره که دریایی از اطلاعات داشته باشیم، ولی ندونیم چطوری در دریا شنا کنیم؟!
این کتاب به ما نشون میده که چگونه به جزئیات توجه کنیم و چگونه به تحلیل اطلاعات بپردازیم. پیپا با استفاده از تکنیکهای روانشناسانه و منطق، پروژهٔ پژوهش خودش رو کامل میکنه. پس سؤالی پیش میاد اینه که: پيپا با چه روشی، اطلاعات خودش را تحليل میکرده؟
هیچوقت مطبوعات گزارش نکردند که سال به چه روشی مرتکب خودکشی شده؟ اما به کمک قدرت خبرچینی دبیرستان من ازش باخبرم ( مثل تمامی دانش اموزان دیگر کیلتون در آن زمان )
اما همیشه دنبال حقیقت بودن به همین سادگی نیست. خوده نویسنده در کتاب یک نقل قول داره که میگه:
«حقیقت چیزی است که ما میسازیم. آن را با زبان خود شکل میدهیم و آن را با دیدگاه خود تعریف میکنیم. حقایق در حالت خام بدون ارزش هستند. ما آنها را به دست میآوریم و آنها را به چشم خود مانور میدهیم.»
من به خودم قول داده بودم که هرگز از حل کردن پرونده منصرف نشوم. حتی اگر کسی من را تهدید کند یا سعی داشته باشد من را از این دور کند.
گفت عادلانه نیست نائومی و مکس هستینگز بدون مجازات، از زیر همه چیز قسر در بروند و سال، که هیچوقت آزارش به کسی نرسیده بود، کشته و به عنوان قاتل معرفی شود. البته که عادلانه نیست؛ هیچ کدام از این چیزها عادلانه نیست.
من از استنتاج و تحلیل و چالشهایی که پیپا در حین تحقیقات با آنها مواجه شده بود نوشتم. هدفم از نوشتن این متن این بود که نشون بدم حقیقت فقط با گوش دادن به دیگران قابل دستیابی نیست؛ چراکه هرکس حقیقت رو از زاویۀ خاص خودش میبینه. حقیقت همواره جنبههای مختلفی داره. من در این کتاب چگونگی جمعآوری و ارزیابی اطلاعات را یاد گرفتم. چگونگی آزمودن و تغيير فرضيات و شواهد خودم رو ياد گرفتم. چگونه شنيدن منصفانه به نظرات ديگران و عدم قضاوت عجولانه رو یاد گرفتم.
این عوامل میتونن در رفع مشکلات پیچیده بسیار مفید باشند. این روشها و نحوه تحلیل و منطق پیپا به من کمک کردند که تصمیمگیری بهتر و دقیقتری در زندگی ام داشته باشم. همچنین از پیپا آموختم که چگونه روابط سالمتری با دیگران برقرار کنم.
این کتاب برای من تجربۀ لذتبخشی بود. این کتاب داستانی گیرا و پرتنشی را روایت میکنه که خواننده رو تا صفحه آخر جذب خودش میکنه. این کتاب شخصیتهایی خوب و واقعگرایانه را به تصویر میکشه. البته باید اذعان کرد که در کنار شخصیتهای قوی، شخصیتهای زیادی هم در کتاب هستند که نقش چندان مؤثری در داستان ندارن و شاید نویسنده با حذف اونها میتونست داستان رو سادهتر و جذابتر روایت کنه.
اما یکی از نقطه ضعف های این کتاب اینه که گاهی روایت داستان با منطق سازگار نبود. البته این مسئله در داستان های جنایی رایجه، ولی اگر نويسنده كمی بيشتر به تفكيک و تحليل نوشته اش میپرداخت، قطعا این بخش های غیرمنطقی داستان هم حل می شد.
اگر به رمانهای رازآلود و معمایی علاقهمندید، این کتاب را از دست ندین. این کتاب شما را در کنار پیپا به سفری هیجانانگیز میبره که در اونجا گام به گام با روشهای حل پرونده آشنا میشید و خودتون هم در حل معمای قتل شرکت میکنید. این کتاب با پایان بندی شوکهکننده و غیرقابل تصور خود، قطعا شما را مبهوت میکنه . این کتاب با سبک نوشتاری جذاب و نفسگیر خود، شما را به صفحاتش میچسبونه و اجازه نمیده تا آخرین لحظه از دستش فرار کنید!
من به این کتاب، ۴ ستاره از ۵ ستاره میدم که به نظر من منصفانه است. امیدوارم شما هم این کتاب را تهیه کنید و لذت ببرید. چون مطمئن هستم با خواندنش پشیمان نخواهید شد.
میدونم این پروژۀ من، دوستانم و خانواده ام رو توی خطر انداخت و زندگی های بسیاری رو تغییر داد که البته، همه شون تغییر مثبت نبودن، ولی چیزی که نمیدونم... اینه که چرا این شهر و رسانۀ ملی هنوز واقعا درک نکرده اینجا چه اتفاقی افتاد. من اون "دانش اموز نابغه" توی مقالات بلندبالا نیستم که حقیقت ماجرای آندی بل رو پیدا کرده، درحالی که سال سینگ و راوی، برادرش، در حد یک نکته کوچک ازشون یاد شده. این پروژه با سال شروع شد، تا حقیقت پیدا بشه