علی رحیم زاده
علی رحیم زاده
خواندن ۱۰ دقیقه·۲ سال پیش

راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب: شما هم به حل معمای قتل دعوت هستید!

آیا تا به حال فکر کردین که چطور یک دختر نوجوان دبیرستانی با استفاده از وسایل ساده‌ای که در اختیار داشته، یک پرونده قتل رو حل کرده؟
پرونده‌ای که پلیس اون رو بسته ؛ اما این پرونده پیچیده‌تر از اونی بوده که پلیس تصور میکرده!

داستان از چه قراره؟!

کتاب " راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب" نوشته هالی جکسون، یک رمان جنایی هستش که نام شخصیت اصلی داستان، پیپاست. پیپا یک دختر باهوش و علاقه مند به حل معما، تصمیم میگیره که پرونده قتل آندی بل رو بازگشایی کنه. پلیس باور داره که قاتل کسی نیست جز دوست پسر آندی بل یعنی سال سینگ! همۀ مردم شهر نیز به همین موضوع باور دارن. پرونده بسته شده و از نظر پلیس و مردم، قاتل دستگیر شده و هیچ خطری شهر رو تهدید نمیکنه…
اما پیپا که در همین شهر که قتل در آن رخ داده بزرگ شده، از این موضوع مطمئن نیست. او این پرونده را به عنوان موضوع پروژه سال آخر مدرسه اش انتخاب میکنه و بعد از 5 سال از شروع این ماجرا شروع به پرده برداشتن از رازهایی میکنه که ممکنه به قیمت جونش تموم بشه...

در این نوشته قصد دارم راجع به نحوه تحقیق و استنتاج پیپا برای شما بنویسم. می‌خواهم بگویم که پیپا چگونه با استفاده از منطق، شجاعت و خلاقیت، حقایق را آشکار کرده است؛ حقایقی که خیلی از مردم و حتی پلیس در اشتباه بوده‌اند!

البته اطمینان بهتون میدم که اسپویلی در کار نیست.

... خانه به تسخیر ارواح در نیامده بود، تنها سه فرد غمگین درونش بودند که سعی داشتند مثل سابق به زندگیشان ادامه دهند، خانه ای که در آن خبری از سوسو زدن نور یا افتادن خود به خود صندلی نبود، اما با اسپری تیره رنگ، رویش نوشته بودند "خانواده آشغال" و با سنگ، شیشۀ پنجره هایش را شکسته بودند...

پیپا چطوری تونسته اطلاعاتی درباره قتل آندی بل پیدا کنه؟!

پیپا برای حل پرونده از روش های مختلفی استفاده کرد تا بتونه از این مرداب گل آلود سرنخ های خوب و متفاوتی به دست بیاره

  • پیپا یک روش خلاقانه برای حل پرونده استفاده کرد: استفاده از برادرِ سال سینگ به نام راوی. پیپا با راوی تماس گرفت و از او خواست که به او در فاش کردن حقایق پشت پرده این پرونده کمک کنه. راوی با تعجب قبول کرد و دسترسي به خانه و اشيای شخصي سال رو به پيپا داد.
  • خیلی از ما در فضای مجازی حضور داریم و عکس‌های شخصی خود را به اشتراک می‌گذاریم و دوستانمان را فالو می‌کنیم. آندی بل هم از این قاعده مستثنا نبود. پيپا با ديدن صفحه شخصي آندي، صفحه شخصي دوستان نزديك آندي رو هم پیدا کرد و از اونها سؤالاتی درباره رابطه‌شان با آندی پرسيد. اين یکی از روش‌های ساده و مؤثری بود كه قطعا هر كسی به سراغش میرفت.
  • پیپا با استانلی فوربس، خبرنگار روزنامه محلی تماس گرفت و از او خواست که گزارش قتل آندی را برای او ایمیل کند. البته این کار به همین سادگی انجام نشد و پس از چندین درخواست، استنلی موافقت کرد ( نگران نباشید، داستان کتاب را براتون فاش نمی‌کنم :) ) و اطلاعات مهمی به پيپا داد. اطلاعاتي مثل اينكه: آندي در هفتۀ ناپديد شدنش توسط چندين نفر تهديد به قتل شده بوده و چندين تماس بي پاسخ غيرقابل تشخيص داشته. اين سر نخ میتونست به پيپا كمك کنه كه محدودۀ مظنونان را تعيين بکنه. او باید میفهمید که چه کسی با آندی دشمن بوده.
  • پیپا در طول داستان با کمک راوی، به فایل پرونده پلیس درباره‌ی قتل آندی دسترسی پیدا میکنه. او متوجه میشه که بازجویی‌های پلیس با مظنونین، نقص و ناسازگاری داره و با اطلاعاتش همخوان نیست. بنابراین، تصمیم میگیره خودش با آنها صحبت کنه. پیپا با استفاده از تکنیک‌های روانشناسانه و نشان دادن همدردی، دلسوزی و... توانست حقایق زیاد و مهمی رو فاش کنه!
  • البته پیپا پروژهٔ پژوهش خودش رو فقط به بازجویی ها خلاصه نكرده. او به سراغ مکان های مربوط به ماجراها هم رفته. پيپا با محل کاری كه آندی در آن كار میكرده، پاركی كه جسد او در اونجا يافت شده، همكاران، همكلاسي ها و همسایگان آندی رفته و عکاسی کرده و گفتگو كرده تا بتونه رفتار و شخصيت آندی رو كاملاً بشناسه.
پیپا با دوربین عکاسي خود به پارک رفت. او به دنبال جایی بود که جسد اندی پیدا شده بود. او با دقت هر نقطه را عكس گرفت و سعي كرد شواهدي كه پليس نديده بود، پیدا کند. او چندین لکه خون، چندین سیگار سوخته و چندین نامه عجیب و غریب را در محل قتل دید.

پیپا چطوری تونست با منطق و شواهد و حدس زدن به نتایج خودش برسه؟

جستجو و جمع‌آوری اطلاعات، فقط نصف کاره. باید بتونیم با هوش و دقت، اطلاعات را به هم ربط بدیم. چه فایده‌ای داره که دریایی از اطلاعات داشته باشیم، ولی ندونیم چطوری در دریا شنا کنیم؟!
این کتاب به ما نشون میده که چگونه به جزئیات توجه کنیم و چگونه به تحلیل اطلاعات بپردازیم. پیپا با استفاده از تکنیک‌های روانشناسانه و منطق، پروژهٔ پژوهش خودش رو کامل میکنه. پس سؤالی پیش میاد اینه که: پيپا با چه روشی، اطلاعات خودش را تحليل میکرده؟

  • پیپا با پرسیدن سؤالات، به دنبال حقایق بودش. او سؤالات خودش رو براساس حفره‌هایی که در اطلاعاتش مشاهده می‌کرد، تدوین می‌کرد. این روش به او کمک می‌کرد تا در مسیر جستجوی پرونده، گم نشه.
هیچوقت مطبوعات گزارش نکردند که سال به چه روشی مرتکب خودکشی شده؟ اما به کمک قدرت خبرچینی دبیرستان من ازش باخبرم ( مثل تمامی دانش اموزان دیگر کیلتون در آن زمان )
  • پیپا همچنین یک فهرست تغییرات برای خودش ساخت. فهرستی که در آن فرضیه هایش نسبت به پرونده را با تاریخ و زمان مشخص در آن وارد میکرد. او با این روش خیلی بهتر از قبل میتونست تناقض هایی که بین اطلاعات و یا فرضیه هایش بود رو مورد بررسی قرار بده
  • یکی دیگه از روش هایی که پیپا استفاده میکرد، ساخت نقشه های ذهنی و شبکه های علت و معلول بود! (من خودم یکی از فانتزیام اینه که از این تابلو ها برای پیدا کردن حقیقت انجام بدم. خیلی حس جالب و خلاقانه ای به آدم دست میده :) )
  • یکی از روش‌هایی که پیپا برای حل معمای قتل استفاده میکرده، اینه که براساس شواهد موجود فرضیاتی را مطرح میکرد. به عنوان مثال: در طول داستان با شخصیت «جاناتان وارد» آشنا میشیم که شماره پلاک خودرویش در دفترچه یادداشت آندی بل نوشته شده. پس از بازجویی از دوستان سال سینگ و آندی بل، پیپا به نتیجه میرسه که جاناتان وارد در شب قتل آندی بل دنبال او بوده. همچنین پیپا حدس زد که جاناتان وارد چون تحقیر شده بوده، به زور با زنان رابطه برقرار می کرده . البته تمام این ها فقط فرضيات پيپا بود و مشخص نبود که آیا حقیقت داره یا نه؟!

پیپا با چه چالش هایی در طول تحقیقاتش رو به رو شده بود؟

اما همیشه دنبال حقیقت بودن به همین سادگی نیست. خوده نویسنده در کتاب یک نقل قول داره که میگه:

«حقیقت چیزی است که ما می‌سازیم. آن را با زبان خود شکل می‌دهیم و آن را با دیدگاه خود تعریف می‌کنیم. حقایق در حالت خام بدون ارزش هستند. ما آن‌ها را به دست می‌آوریم و آن‌ها را به چشم خود مانور می‌دهیم.»
  • پیپا در حین تحقیقاتش با مقاومت و تهدید برخی از شاهدان و آشنایان قربانیان مواجه میشد. او با شجاعت و زیرکی سعی میکرد منبع این تهدیدات رو پیدا کنه. گاهی از دوستان و هم‌کلاسی‌های خود به عنوان طعمه استفاده میکرد تا افراد مظنون را به دام بندازه! گاهی این روش کارساز بود و گاهی هم فقط باعث دردسر برای پيپا میشد.
من به خودم قول داده بودم که هرگز از حل کردن پرونده منصرف نشوم. حتی اگر کسی من را تهدید کند یا سعی داشته باشد من را از این دور کند.
  • پیپا سعی میکرد که راه دلش را از این ماجراها جدا کند. پیپا فقط به منطق و شواهدی که در لیست تغییراتش نوشته بود، تکیه می‌کرد. میدونست حقیقت گاهی تلخه و ممکنه به دوستان نزدیکش آسیب بزنه. همچنین میدونست حقیقت گاهی خطرناکه و ممکنه جونش رو به آتش بکشه! پس تا جایی که میتونست از نظرات شخصی و احساساتی اش دوری میکرد.
گفت عادلانه نیست نائومی و مکس هستینگز بدون مجازات، از زیر همه چیز قسر در بروند و سال، که هیچوقت آزارش به کسی نرسیده بود، کشته و به عنوان قاتل معرفی شود. البته که عادلانه نیست؛ هیچ کدام از این چیزها عادلانه نیست.
  • اما یکی دیگه از چالش هایی که در طی داستان پیپا بهش برخورد کرده بود، فشار رسانه ها بر کاری که او انجام میداد، فشار پلیس ها و عدم همکاری آنها با پیپا و... بود.

از این روش های تحلیل و استنتاج و منطق و چالش های پیپا چه چیزی دستگیرم شد؟!

من از استنتاج و تحلیل و چالش‌هایی که پیپا در حین تحقیقات با آن‌ها مواجه شده بود نوشتم. هدفم از نوشتن این متن این بود که نشون بدم حقیقت فقط با گوش دادن به دیگران قابل دستیابی نیست؛ چراکه هرکس حقیقت رو از زاویۀ خاص خودش میبینه. حقیقت همواره جنبه‌های مختلفی داره. من در این کتاب چگونگی جمع‌آوری و ارزیابی اطلاعات را یاد گرفتم. چگونگی آزمودن و تغيير فرضيات و شواهد خودم رو ياد گرفتم. چگونه شنيدن منصفانه به نظرات ديگران و عدم قضاوت عجولانه رو یاد گرفتم.

این عوامل میتونن در رفع مشکلات پیچیده بسیار مفید باشند. این روش‌ها و نحوه تحلیل و منطق پیپا به من کمک کردند که تصمیم‌گیری بهتر و دقیق‌تری در زندگی ام داشته باشم. همچنین از پیپا آموختم که چگونه روابط سالم‌تری با دیگران برقرار کنم.

حرف آخر

این کتاب برای من تجربۀ لذت‌بخشی بود. این کتاب داستانی گیرا و پرتنشی را روایت میکنه که خواننده رو تا صفحه آخر جذب خودش میکنه. این کتاب شخصیت‌هایی خوب و واقع‌گرایانه را به تصویر میکشه. البته باید اذعان کرد که در کنار شخصیت‌های قوی، شخصیت‌های زیادی هم در کتاب هستند که نقش چندان مؤثری در داستان ندارن و شاید نویسنده با حذف اونها میتونست داستان رو ساده‌تر و جذاب‌تر روایت کنه.

اما یکی از نقطه ضعف های این کتاب اینه که گاهی روایت داستان با منطق سازگار نبود. البته این مسئله در داستان های جنایی رایجه، ولی اگر نويسنده كمی بيشتر به تفكيک و تحليل نوشته اش میپرداخت، قطعا این بخش های غیرمنطقی داستان هم حل می شد.

اگر به رمان‌های رازآلود و معمایی علاقه‌مندید، این کتاب را از دست ندین. این کتاب شما را در کنار پیپا به سفری هیجان‌انگیز میبره که در اونجا گام به گام با روش‌های حل پرونده آشنا میشید و خودتون هم در حل معمای قتل شرکت می‌کنید. این کتاب با پایان بندی شوکه‌کننده و غیرقابل تصور خود، قطعا شما را مبهوت میکنه . این کتاب با سبک نوشتاری جذاب و نفس‌گیر خود، شما را به صفحاتش میچسبونه و اجازه نمیده تا آخرین لحظه از دستش فرار کنید!

من به این کتاب، ۴ ستاره از ۵ ستاره میدم که به نظر من منصفانه است. امیدوارم شما هم این کتاب را تهیه کنید و لذت ببرید. چون مطمئن هستم با خواندنش پشیمان نخواهید شد.

میدونم این پروژۀ من، دوستانم و خانواده ام رو توی خطر انداخت و زندگی های بسیاری رو تغییر داد که البته، همه شون تغییر مثبت نبودن، ولی چیزی که نمیدونم... اینه که چرا این شهر و رسانۀ ملی هنوز واقعا درک نکرده اینجا چه اتفاقی افتاد. من اون "دانش اموز نابغه" توی مقالات بلندبالا نیستم که حقیقت ماجرای آندی بل رو پیدا کرده، درحالی که سال سینگ و راوی، برادرش، در حد یک نکته کوچک ازشون یاد شده. این پروژه با سال شروع شد، تا حقیقت پیدا بشه





حقیقتکتابرمان جناییهیجان انگیز
علی یک دانشجوی کتابخواره که دلش میخواد همه چی رو تست کنه. اون همش کنجکاوه و فکر میکنه که مهربانی، راه حل همه مشکلاته. اون کتاب و فیلم لذت میبره حتی اگه بدترین باشه! ?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید