ویرگول
ورودثبت نام
علی رحیم زاده
علی رحیم زاده
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

مارتین ایدن: روایتی فاخر از یک داستان نیمچه واقعی!

آقای مارتین ایدن مردی از قشر طبقه پایین بود که به عنوان دریانورد زندگی میکرد و تنها تا مقطع دبستان تحصیل کرده بود. او به عنوان کارگر کشتی در فواصل زمانی خاصی به سفرهای اکتشافی میرفت و با پولی که به دست می اورد، خرج زندگی رو تامین میکرد.

مارتین ایدن مستاجر بود و نقطه عطف زندگی مارتین زمانی اغاز میشد که ارتور مورس را از دست اراذل اوباش نجات داد و به این ترتیب با خواهر آرتور یعنی روت آشنا شد و عاشق او شد.

مارتین برای اینکه بتونه با روت قرار بزاره و با اون گفت و گو کنه لازم بود که شکاف فرهنگی و دانشی میان او و سطح طبقاتی خانوادش وجود داشت رو ببنده و این باعث میشه که ورود کنه به دنیای کتاب ها و مجلات و فلسفه ها!

زمانی که روت شعر می خواند، مارتین خود را در آسمانها حس میکرد. عشق، این بزرگترین نیروی هستی، ملاح خشن را کاملاً عوض کرده بود، اما روت با آن احساس بیگانه بود و نمی دانست مـلاح جـوان کم کم در دل او نفوذ کرده و محفظه های آن را پر کرده و روزی فرا می رسد که منفجر شود، اثر عشق را نمی دانست، می پنداشت که شعله آن چـون افتادن شبنم یا چین و شکن سطح آب ملایم است و نمی دانست که عشق چون آتش فشانی ست که حتی خاکسترهای آن نیز سوزنده است...

مارتین هر زمانی که فرصت پیدا میکرد، به کتابخانه مرکزی اوکلند میرفت و شروع به مطالعه کتاب ها میکرد.مارتین شغل مورد علاقشو در این بین پیدا کرد. مارتین از دریانوردی به نویسندگی کوچ کرد و قصد داشت در زمینه کتاب و نویسندگی فعالیت کنه. او مدام شروع به خوندن و نوشتن میکنه ولی کسی پیدا نمیشه که روی نوشته ها و داستان هایش سرمایه گذاری کنه.

او هر روز دست تنگ تر و فقیر تر از دیروز میشد ولی ایمان داشت که موفق میشه! به نظرتون ایا واقعا مارتین میتونه به عشقش و به شغل مورد علاقش و به ادم بزرگی که تنها 6 کلاس سواد داره برسه؟

ایا خانواده روت به دخترشون اجازه میدهند که با این مردی که هیچ پولی نداره و از سطح پایین شهر بزرگ شده، ازدواج کنه؟

جک لندن چه کسی بود؟

جان گریفیث لندن، نویسنده سوسیالیست امریکایی بود. جک از اولین کسانی بود که با نویسندگی به ثروت زیادی رسیده بود. جک لندن صحنه هایی که توی کتاباش به قلم دراورده، صحنه هایی بوده که با چشمان خودش دیده و شخصیت هایی که به وجود اورده، شخصیت هایی بوده که با اون ها معاشرت داشته.

نوشته های جک لندن معمولا بر اثر تاثیرات افکار «چارلز داروین»، «هربرت اسپنسر»، «کارل مارکس» و «فریدریش نیچه» هست.

جک لندن در خانواده تنگدست و طبقه پایینی به دنیا اومد و در اوکلند بزرگ شد. او بسیاری از اثار ادبی را در کتابخونه عمومی اوکلند خوند. او بعد از مدتی برای اینکه بتونه خرج های زندگیشو بده رفت سراغ دریانوردی و به شکار شیر دریایی در ژاپن مشغول شد.

جک لندن در سال 1916 بر اثر نارسایی کلیه درگذشت، اگرچه برخی روایات مرگ او را ناشی از الکلیسم یا حتی خودکشی میدونن.

چهره جک لندن در سال 1903
چهره جک لندن در سال 1903


ایا کتاب مارتین ایدن، نیمچه بیوگرافی از جک لندن بود؟

وقتی این کتاب 127 صفحه ای رو خوندم تصوری از اینکه بخشی کوتاهی از زندگی نویسنده رو مطالعه کردم، نداشتم؛ اما وقتی بیوگرافی این نویسنده رو خوندم شاخ دراوردم. تقریبا 60 درصد از این کتاب بر اساس خوده زندگی جک لندن نوشته شده بود و حدود 40 درصد از اون تخیل نویسنده!

جک لندن در این کتاب حکم مارتین ایدن رو داره و خودشو در یک کاراکتر جدید بازگو میکنه. جک لندن در این کتاب از چگونگی علاقمندی خود به نویسندگی و احساس درونی خودشو بازگو میکنه.

شخصیت پردازی که جک لندن برای کاراکتر مارتین ایدن انجام داده واقعا تحسین برانگیزه چون کمتر کسی پیدا میشه که نتونه با این شخصیت همزاد پنداری کنه.

از این کتاب، چه چیزی یاد گرفتم و اموختم؟

مارتین ایدن از قشر طبقه پایین جامعه بود و به همین خاطر وقتی کسی را از قشر طبقه بالای جامعه میدید، احساس ضعف میکرد. ضعف هم از نظر مالی و هم از نظر فرهنگی و علم و دانش!

مارتین پست و خسیس نبود، اما احساس میکرد بدون پول حق حیات ندارد و شاهین پیروزی همان عقابی است که بر روی سکه ها نقش شده است.

مارتین عاشق زنی از همین قشر طبقه بالای جامعه شده بود و این مورد باعث شد احساس ضعف بیشتری در وجودش حس کنه!

مارتین نه سوادی داشت نه آداب رسوم خاصی! ولی به خاطر اینکه بتونه به معشوقش برسه، همه کار کرد به قول معروف کمر همت رو بست.

باید بگویم آتشی که در درونم شعله ور است و مرا به نوشتن مجبور می کند، همان نیز انگیزه عشق تو نسبت به من است. تو به این خاطر مرا دوست داری که با آشنایان دیگرت، یا شاید افرادی که دوست داشته ای تفاوت دارم. من برای پشت میز نشستن و امثال آن ساخته نشده ام. اگر وادار شوم که کارهای دیگران را تقلید کنم و هوایی را که آنان استنشاق میکنند تنفس نمایم و چون آنان بیندیشم این اختلاف را ضایع می کنی. اگر من مانند دیگران بودم نه تو مرا به همسری انتخاب میکردی و نه من علاقه ای به نوشتن داشتم.

درواقع روت، به مارتین هدف داده بود و مارتین با تمام وجود تلاش میکرد که به اون هدف برسه.

جک لندن درواقع به من یاد داد که برای رسیدن به یک هدفی باید واقع بین باشی و با تموم وجود به هدفت ایمان داشته باشی چون تنها ایمان و باور باعث میشه که با دل و جون به سمت هدفت برسی؛ همچنین جک لندن یاداوری کرد که در راه رسیدن به هدف، به حرفای مردمی که خودشونو برتر میدونن، اهمیت ندی! چون کسی از حال درونیت خبر نداره و هیچکسی جز خدا، از آینده ای که پیش رویت داری خبر نداره. پس همیشه رو به جلو حرکت کن و ناامید نشد.

مارتین در اخر به این نتیجه رسید که مردمان قشر پولدار، نه تنها فرهنگی ندارن بلکه تنها دوست دارن اینگونه به نظر برسن!

مردمان پولدار، تنها لب و دهنن. انها تاحالا عشق رو به معنای واقعی تجربه نکردن! علم و دانش رو به معنای واقعی نمیدونن بلکه تنها شعارهایی حفظن که مثل طوطی بازگو میکنن. مارتین متوجه شد که کل این دنیا بر پای حسادت و دروغگویی برپا شده

جک لندن با این کتاب میخواد بگه که خیلیا از یک چیزایی جلوت صحبت میکنن که وقتی تو درموردش نمیدونی فکر میکنی اونا همه چیز دونن و شاید خدا محسوب میشن!

ولی وقتی درموردش تحقیق میکنی و در اون زمینه، پیچ و خمش رو یاد میگری، اخرش هم میفهمی که اون طرف تنها کارش گول زدن مردم بوده و چیزی اصلا درمورد اون بحث و موضوع نمیدونه!

یک مردی رو میبینی که با معشوقه اش در فضای مجازی جوری رفتار میکنه که انگار تنها زوج موفق روی زمینن و این باعث میشه که احساس ضعف کوچکی رو حس کنی ولی وقتی با اونها ارتباط میگیری و رفت و آمد میکنی، اونجوری که جلوی دوربین بودن با اونجوری که در واقعیت هستند، سر تا پا تفاوت وجود داره.

به طور کلی جک لندن بهم یاد داد که، خودتو با هر فردی که میبینی نباید مقایسه کنی بلکه تنها لازمه که خودت باشی چون این تنها راه درست خوشبختی و موفقیته!

حرف اخر

این کتاب در سایت گودریدز با 33,658 نفر نمره 4.46 دریافت کرده و واقعا نمره خیلی خوبی برای این کتاب هست. من نمره ای که به این کتاب میدم، نمره 5 از 5 هست و واقعا این کتاب رو دوست داشتم.

کتابی بود که از بسم الله شروع تا صدق الله پایانی کتاب، میخکوبت میکنه و چون تعداد صفحات هر فصل کمه، این باعث میشه که هی به خودت بگی که: یکم دیگه بخونم، و همین یکم یکم باعث میشه به اخر کتاب برسی و چون کتاب 127 صفحه بیشتر نیست، نهایتاً توی 4 ساعت و شایدم کمتر این کتاب رو تموم میکنید بدون اینکه متوجه بشید که چطوری تایم گذشت!

خیلی ممنون که تا انتهای این معرفی همراهیم کردید. ممنون میشم منو دنبال کنید تا باهم درمورد کتاب ها صحبت کنیم ? و ممنون میشم که روی دکمه لایک بکوبید که این باعث دلگرمی من میشه ?❤️


از روی این کتاب، فیلمی به همین نام در سال 2019 ساختن
از روی این کتاب، فیلمی به همین نام در سال 2019 ساختن





مارتین ایدنجک لندنفیلمعشقکتاب
علی یک محصل کتابخواره که دلش میخواد همه چی رو تست کنه. اون همش کنجکاوه و فکر میکنه که مهربانی، راه حل همه مشکلاته. اون کتاب و فیلم لذت میبره حتی اگه بدترین باشه! ?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید