علی ج. اسفیدواجانی
علی ج. اسفیدواجانی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

باغ ایرانی و درخت

خاطرم هست مدت‌ها پیش جمله‌ای خواندم از شاهرخ مسکوب با این مضمون که در پس ذهن هر ایرانی یک باغ وجود دارد. در تاریخ ایران «درخت» از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. واژه‌ی شاه، علاوه‌بر اطلاق به شخصی که حاکم امور سیاسی و اجتماعی دنیوی بوده، بر وظیفه‌ی دیگر فرد حاکم، یعنی پاسبانی از درخت زندگی دلالت می‌کرده است. شاه در ایران متفاوت با امیر یا حاکم است که فقط تفوق سیاسی دارند. با این معنای دوم شاه نوعی وظیفه‌ی پدری و نگهبانی را نیز برعهده می‌گیرد. زرتشت پیامبر علاوه‌بر اوستا، درختی نیز در کشمر (کاشمر) کاشته است؛ یعنی زرتشت هم کتاب و هم درختی از خود به یادگار گذاشته است. سرنوشت غم‌انگیز این درخت قطع شدن به دستور متوکل عباسی بود. در ادبیات فارسی نیز جایگاه خاص درخت به خوبی مشخص است. من می‌خواهم در اینجا مثالی از شاهنامه فردوسی بیاورم که کتاب روایت ملی ما ایرانیان است و نکات ارزنده‌ی بسیاری در خود جای داده است. بنابه روایت این کتاب، شاپور دوم یا ذوالاکتاف پس از شکست دادن امپراتور روم، وی را اسیر کرده و شروطی برای آزادسازی او می‌گذارد. شرط‌های شاپور به شرح ذیل است:

بدو شاه گفت ای بد بی‌هنر
چرا کردی این بوم زیر و زبر

کنون هرک بردی ز ایران اسیر
همه باز خواهم ز تو ناگزیر

دگر خواسته هرچ بردی به روم
مبادا که بینی تو آن بوم شوم

همه یکسر از خانه بازآوری
بدین لشکر سرفراز آوری

از ایران هرانجا که ویران شدست
کنام پلنگان و شیران شدست

سراسر برآری به دینار خویش
بیابی مکافات کردار خویش

دگر هرک کشتی ز ایرانیان
بجویی ز روم از نژاد کیان

به یک تن ده از روم تاوان دهی
روان را به پیمان گروگان دهی

نخواهم به جز مرد قیصرنژاد
که باشند با ما بدین بوم شاد

دگر هرچ ز ایران بریدی درخت
نبرد درخت گشن نیک‌بخت

بکاری و دیوارها برکنی
ز دلها مگر خشم کمتر کنی

در این ابیات شاپور نخست برای آزادی وی شروطی از قبیل اهدای پول و گنج و گروگان گرفتن چند تن از اشراف روم را می‌گذارد. این شرط‌ها در شاهنامه سابقه مفصل داشته است. اما در آخر نکته‌ای قابل توجه قرار دارد. آخرین شرط شاپور برای آزادی امپراتور روم این است که امپراتور باید به‌اندازه‌ی هرچه درخت در جریان این هجوم ناجوانمردانه نابود شده است، بکارد. هم‌ترازی شرط جبران مافات نابودی درختان و کاشتن به همان اندازه، با باژ و ساو، حکایت از اهمیت والای درخت در نزد ایرانیان از روزگار باستان دارد.

حال نوع چینش این درخت والامرتبه و هم‌نشینی‌اش با آب روان، پدیده‌ای را ساخته که به «باغ ایرانی» شهره است. اگر بخواهم مفصل درباره‌ی باغ ایرانی بنویسم سخن به درازا می‌رود و حوصله‌ی خواننده‌ی احتمالی سَر، لذا به بیان چند خصیصه‌ی باغ ایرانی بسنده می‌کنم. نخست آنکه باغ ایرانی باید محصور در دیوارهای نسبتاً بلندی باشد. دوم آب روان باید حتماً در این مجموعه باشد تا بتوان آن را باغ ایرانی نامید و در آخر آنکه عمارت و حوضی در میان تکمیل‌کننده‌ی این مجموعه هستند. این اسلوب در سرتاسر ایران و تاریخ آن قابل مشاهده است و حتی مناطق هم‌جوار ایران نیز تحت تأثیر این ساختار، باغ‌های ایرانی ساخته‌اند.

به پس‌زمینه‌ی ذهن‌مان رجوع کنیم، حقیقتاً هر کدام از ما یک باغ ایرانی در آن داریم. مایی که در محیط خشک و سوزان رشد کرده‌ایم و ناخودآگاه تاریخی‌مان ریشه در این محیط دارد همیشه بهشت را با شمایل باغ ایرانی تصور کرده‌ایم. در تفریح‌های دوستانه و خانوادگی یکی از مقاصد اصلی باغ ایرانی یا حداقل پای درخت مقدسی است که نوید زندگی را در این جهان می‌دهد و نشانه‌ایست از بهشت آن جهانی.

باغ ایرانیدرختتاریخ ایرانادبیات فارسیشاهنامه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید