علی خاک باز
علی خاک باز
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

سرخ

می‌بوسمت / گلی که بر این صورت ، انداختی مرا متراکم کرد / از رنگ‌رنگ سرخ شکوفایی/ من را ببین به صورت تنهایی:

اخمی اگر به چهره خود دارم / باز است سمت پنجره‌ها چشمم / چشمم به چشم توست صدایم کن / وقتی به سمت پنجره می‌آیی


ای صبح روز های بدون‌شب / بگذار تا به سمت خیال من / تابش‌بگیرد آن‌همه‌نوری که/ در حرف‌حرف سینه‌ی‌تو مانده

جا مانده بین وسعت آغوشت / مردی که جای رفتن او خالی‌است / آنکه شنیده‌است صدایت را / مردی که دست‌های تو را خوانده


می‌بوسمت گلی که بر این صورت / انداختی مرا متراکم کرد / از واژه‌های رستن و روییدن / ماندم اگر چه با که نفهمیدن

ماندم اگر چه این چه خیالاتی است / گنگ است و آشنای تو است انگار / مانند من که خیره به تو ماندم / با هیچ چیزی از تو نپرسیدن



من کیستم؟ تو واژه‌ی من بودی/ وقتی که هیچ‌حرف برای من/ جز در خودم تلاطم و طوفان را/ دیدن نمی‌رسد به خیالاتم

من مویه های شادی و غم بودم/ من چشم های خیره و نم بودم/ من مانده‌ام مگر که خودم بودم؟/ من محو در میان سوالاتم.... ‌‌

‌‌‌

‌‌

‌‌

پنهان شدم میانه‌ی این تقدیر‌... ‌‌

‌‌

????? ‌

‌علی خاک باز

شهریور ۹۷

در اندرون من بشارتی هست ... ? | ۷۶/۱
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید