ویرگول چیست؟
ورود ثبت نام
علی خاک باز
علی خاک باز

در اندرون من بشارتی هست ... ? | ۷۶/۱

توسط ۶۲ نفر دنبال می‌شود ۱۱۷ نفر را دنبال می‌کند
پست‌ها لیست‌ها انتشارات‌
محو

محو

شادیِ زندگی زهرمارم این همه زجرِ قهر از تو بهتر تلخی ات می‌زند زندگی راآی تلخیِ زهر از تو بهترآسمان را به خوابی که بایدخیره‌ هستیم و هی می‌…

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
تبعید

تبعید

به احترام بیدل:به خاک صدشهید غوطه‌درخون‌خورده نالیدم که دنیا کوچه‌ای بن‌بست بود و من نفهمیدمبه خود امّید رستن دادم از یأس و ندانستمکه سمکوب…

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
قاتل

قاتل

چشم بستم ! که چشم وا کردن ، با شب و گم شدن معادل بودچشم بستم! که بر چه باز کنم؟ روی زخمی که نام او دل بود؟تن من خسته ، چشم ها بسته ، کنج خلوت نشسته ام با خودحرف ها پیش چشم های منند ، حرف های تو تیغ قاتل بودکه سرم را شکافته است و هنوز در سرم مانده است... حرفی نیستبا تو با چشم های...

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
سرخ

سرخ

می‌بوسمت / گلی که بر این صورت ، انداختی مرا متراکم کرد / از رنگ‌رنگ سرخ شکوفایی/ من را ببین به صورت تنهایی:اخمی اگر به چهره خود دارم / باز…

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
خواب

خواب

به استاد بزرگوارم ، علی اکبر یاغی تبار?نشان از رنگ های رفته از دنیا که پرسیدمبه سوی چشم های بسته ای کردند تبعیدمدو چشمم بستگانی که جدا هرگز نبود از اینبرهنای جهان را بر همان بدکاره پوشیدمبر این سینه ، به این خالی ، نشان مرگ را دادند

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
با او

با او

سر او دارم اگر عمر اجازت بدهدهوس رفتن اگر چند مرا پایی نیست...مثل موجی همه جا رفتم و این را دیدمکه به جز ساحل امن تو مرا جایی نیست من به رویای به جز خویش شدن بودم و حالبه جز از خودشدن ‌ام وهمی و رویایی نیستسر او دارم اگر عمر اجازت بدهدهوس رفتن اگ...

۵ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
شاید همه کس بود...

شاید همه کس بود...

این باغ سکوت از همه جا، با همه میگفتدلتنگ صدای من و همخوانی من بودباران زده و نیست به همراه من اکنونیک همقدم و یار ، که بارانی من بودآن از همه پنهان که به چشم همه...

۵ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
چتر

چتر

از دلهره از خستگی پر بوداز سردی پاییز ها می خواندمردی که یک تبعید اجباریاو را به سمت دیگری کوچانداما صدای دور و نزدیکیدر تنگنای کن...

۵ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
روز اول

روز اول

//این نوشته شعر نیست.روزی که دلم در گره زلف تو افتادبا شانه ی خود باز نمودی گره ات رامن دور تو می گشتم و حیرت زده و ماتدستی ب...

۵ سال پیش خواندن ۱ دقیقه