قاتل
چشم بستم ! که چشم وا کردن ، با شب و گم شدن معادل بودچشم بستم! که بر چه باز کنم؟ روی زخمی که نام او دل بود؟تن من خسته ، چشم ها بسته ، کنج خلوت نشسته ام با خودحرف ها پیش چشم های منند ، حرف های تو تیغ قاتل بودکه سرم را شکافته است و هنوز در سرم مانده است... حرفی نیستبا تو با چشم های...