مدتهاست به این قاعده مندرآوردی خودم پایبندم و از آن نتیجه میگیرم. «وقتی در کارگاه، دوره یا کلاسی شرکت میکنم اگر در پایان سرشار از سرخوشی، یادگرفتن و انگیزه پریدن باشم به این معنی است که حداقل نیمی از آموختهها با واقعیت تطابق ندارد» معمولا ارتباطات شکل گرفته در چنین فضاهایی هم زودتر از تصور فراموش میشود. بر اساس همین اصل و به همین سادگی آنها و آنجا را جدی نمیگیرم. این شکل نگاه کردن به دنیای اشتراکگذاری معلومات باعث شده وسواس بیشتری برای حضورهایم به خرج دهم.
ضدکنفرانس محتوایی محمد کرمانی را دوست داشتم چون بیشتر از چیزی که قرار بودم یاد بگیرم و یاد بدهم سردرگمی برایم ساخت. ابهام، شک و خستگی ناشی از آن هنوز هم بر سرخوشی حضور در جمع جدید میچربد. این مشکل رویداد نبود، گیرندههای من از همان کودکی درست کار نمیکرد و هنوز هم تنظیم نیست. در سن و شرایطی هم نیستم که ابزار، ترفند، سرنخ یا آدم خاصی هیجانزدهام کند. این روزها بیشتر دنبال تلنگرها و جرقههایی هستم که تفاوتها را نشانم دهد.
ادامه این نوشته برداشت شخصی من از دورهمی یکروزه ضد کنفرانس محتوا با موضوعات جدید و ناجدید مطرح شده در آن است. صحت و سقم برداشتهای من - در این نوشته - چیزی در حد تحلیل راننده تاکسی دیروزی در مورد برنامه ترامپ برای خاورمیانه است. با نخواندش چیزی را از دست نمیدهید و با خواندش هم به معلومات شما چیزی اضافه نمیشود. شاید برای پر کردن بیحوصلگی یا تنوع، خالی از لطف نباشد. در هر صورت دنبال نشانههای اسم و رسم دار علمی در آن نباشید. این فقط یک برداشتها شخصی است.
محتوای من، محتوای تو، محتوای او
اولین چیزی که از محتوا و شاخ و برگهای آن برای من اهمیت دارد «پول درآوردن» است و مهمتر از پول درآوردن تدوام آن. جایی که پول هست جنگ و دعوا غیر قابل اجتناب به نظر میرسد، به نظر من علاوه بر پول درآوردن باید دعواهای مرتبط با آن را هم یاد گرفت و محتوا هم از این قاعده مستثنا نیست. پول درآوردن از محتوا و دعواهای حین یا بعد آن موضوعهای اعلام شده من برای حضور در ضدکنفرانس بود و چون اسم آن کمی زشت به نظر میرسید اولی را «درآمدزایی از محتوا» و دومی را «دعواهای حقوقی محتوا» نامیدم. اینها موضوعاتی بودند که دوست داشتم در موردش بدانم و چالش کنم. در گروه تلگرامی رویداد همین عناوین را نوشتم.
قبل از این دورهمی نمیدانستم ضدکنفرانس چیست، هر چند بعدش هم نفهمیدم. محمد کرمانی گفت در ضد کنفرانس سخنران و متکلم وحده وجود ندارد و شما صرفا مباحث را مطرح میکنید. برای کسی مثل من که حرف چندانی برای گفتن نداشت و ندارد خبر خوبی بود. بدون نیاز به پیشنیاز (مثل اسلاید و متن سخنرانی و این چیزها) رفتم آبی سفید که با همکارانِ محتوایی درباره محتوایی که گفتم صحبت کنیم، اما نکردیم. چون در مورد چیزها و شکلهای دیگر محتوا حرف زدیم. موضوعات من چندان برای آنها جذاب نبود. شاید هم بود و کسی حرف برای آن نداشت.
دو عنوان «درآمدزایی و دعواهای حقوقی» بخشی از بدنه اصلی راه اندازی کسب و کار است. بیشتر دوستانی که در این رویداد حضور داشتند علاقهمند به کسب و کار نبودند یا شاید بودند و من نفهمیدم. به نظر من آنها صرفا کارفرماهای بهتری میخواستند و محتوا تنها وسیلهای برای رسیدن به کارفرماهای مورد نظرشان بود. برای همین تمام مباحث به راههایی ختم میشد که آخر آن یک کارفرما ایستاده بود نه مشتری.
فضای ذهنی آزادکاری و نگاه به محتوا از دریچه یک آزادکارِ دورکار جو حاکم بر این رویداد بود. عجیب نبود چون تقریبا همه آزادکار بودند و به همین علت دوست داشتند کارفرماهای بزرگتر و پول بدهتری داشته باشند. آنها به دنبال راهها و مسیرهایی تازهای بودند که بتوانند برای کارفرمای خوب محتوای خوبتری بسازند، مثلا دسترسی به پروژههای خارج از کشور و چیزهای از این قبیل. بقیه موضوعات مورد بحث هم رنگ و بودیی از جنس اجرا و فوت و فنهای مرتبط با آن داشت. شاید علی آجودنیان و نگاه رسانهای که بواسطه ویرگول به محتوا داشت نقطه تفاوت بحث درآمدی او با سایرین بود. شکل درآمدزایی مد نظر او متفاوت از مباحث کارفرمایی، بیشتر استارتآپی بود.
محتوا کیلویی چند؟
ضدکنفرانس به شیوهای که ما تجربه کردیم تداعی کننده نوع خفیف و دوستانهتری از دموکراسی است. بیشتر حاضرین در رویداد اهالی دنیای کلمات بودند. نویسنده، مترجم، سردبیر، رسانهدار و متخصص بهینهکاری سایتها و متنها برای گوگل. همه متنی بودیم، و بیشتر دوستان هم آزادکار. برای همین تمام پیشفرضها برای انتخاب موضوع به همین پدرجد محتوای مکتوب (متن) معطوف شد و سایر قالبها با رسانههای آنها از قلم افتادند. بدی دموکراسی همین است، نوعی تابعیت اجباری از جمع حتا اگر خودت را تابع ندانی. در این میان ظاهر گوگل بیشتر از مخاطب و مشتری طرفدار داشت. من وقتی به اینجا میرسم معتقدم محتوا برای گوگل، گوگل برای پول. پیدا کنید کاربر پرتقال فروش را.
با تمام این اوصاف تلاش کردم در حد آزادکاری هم که شده بفهمم درآمد واقعی یک شاغل تمام وقتِ محتوا (نویسنده، مترجم، سردبیر یا هر چیز دیگر) در دنیای غیر رسمی تحریر و تدوین متن وب فارسی چقدر است؟ کارها، وقتها و فهمها در این تجارت پیمانکاری چگونه قیمتگذاری میشود؟ با صحبتهای دوستان متوجه شدم روش قیمتگذاری متداول بر اساس تعداد کلمات است. یعنی به ازاء هر کلمه نوشته یا ترجمه شده عددی به تومان تعیین و سرجمع پرداخت میشود. به نظر من سادهترین و فاجعهآمیزترین شکل تعیین دستمزد برای محتوا همین است.
با همه تفاسیر سقف و کف درآمد آزادکارهای محتوا را متوجه نشدم. یکی از دوستان زیرپوستی گفت که فلان رسانه شناخته شده به مترجمهای اخبار فناوری کلمهای شانزده تومان و پنج ریال و دو قران پرداخت میکند. کاشف شدیم و چرکته انداختیم که اگر محتواکار عزیز (شما بخوانید نویسندهی مترجم) ششروز هفته، بیستوچهار روز ماه مرتب و منظم بدون سرماخوردگی و دندانپزشکی و قطعی اینترنت و هزار کوفت و زهر مار ناخواسته دیگر روزانه هشت تا 10 ساعت کار کند سرجمع درآمدش بین یک میلیون هفتصد هشتصد الی دو میلیون تومان خواهد شد. بدون بیمه و پشتیبانی سازمانی و قرارداد و فلان و فلان.
حال اگر آزادکار بزرگوار ما مقیم فضایی مثل آبی و سفید باشد با کسر هزینههای میز و غذا و قهوه و اسنپ و غیره، کمتر از یک میلیون و پانصد هزارتومان ناقابل خالص برایش میماند. وسط حساب و کتاب و دو دوتا چهارتای ما صحبت از 8 میلیون تومان درآمد در ماه صرفا برای نوشتن متن آن هم روزانه بیشتر از 9هزار کلمه هم شد که هنوز فرم چشمهای گرد شده دوست و همکار خوبم از شنیدن این حجم کار برای یک نویسنده و عدد دریافتی آن در خاطرم هست. موضوعی که همه ترجیح دادیم در موردش بیشتر نپرسیم و حرف نزنیم!
تکرار یک تجربه محتوایی
چند سال پیش در حاشیههای یک پروژه با فردی آشنا شدم که موفق شده بود یک آگهینامه چاپی موفق صنعت سنگ و ساختمان را در کردستان عراق راهاندازی و به درآمد برساند. تقریبا بیشتر فرایند اجرایی اعم از طراحی، گرافیک، صفحهآرایی، تامین محتوا و چاپ آن در ایران انجام میشد. به تدریج آگهینامه به یک نشریه تخصصی ساده به زبان کوردی تبدیل شده بود که محتوای غیرتبلیغاتی مناسبی هم منتشر میکرد. نکته جالب ماجرا اینجا بود که علارغم وجود نویسنده و تولیدکننده محتوای مسلط به زبان کوردی در ایران، شرکای تجاری تمایل داشتند بخش تامین محتوا در خود شهر اربیل انجام شود.
تجربه مشابه دیگری با یک شرکت توزیع کننده محصولات غذایی در ارمنستان داشتم. شرکت مذبور وارد کننده محصولات غذایی به ارمنستان از کشورهای مختلف، خصوصا ایران بود. بواسطه دوست توسعه دهندهای که مسئولیت سایت آنها را به عهده داشت با آنها آشنا شدم. تمام فرایند طراحی و توسعه سایت آنها در ایران انجام شد. حتا از یکی از شرکتهای معتبر ایرانی سامانه اتوماسیون اداری مالی تهیه کرده بودند اما به رغم وجود نویسنده و تولید کننده محتوای مسلط به زبان ارمنی در ایران، باز تمایل داشتند این بخش توسط نیروی ثابت در کشور خودشان انجام شود.
تحلیل دلایل این رفتار کارفرمای خارجی در قبال محتوا اگر چه تا حدودی قابل حدس است، قطعیت دادن به شایدها و بایدهایی که بتوان از آن نتیجه گرفت نیاز به شناخت عمیق و دقیق رفتار و بازار مقصد همان کشور دارد. همکاران مشارکت کننده در ضدکنفرانس نیز تجربه مشابهی از کار برای کارفرمای خارجی در حوزه محتوا داشتند. نمونههایی که من از آنها یاد کردم به عنوان نویسنده یا مترجم هیچ مشکلی با درک زبان مقصد و مفاهیم آن نداشتند به شکلی که زبان مادری یک ارامنی یا هموطنان کورد زبانِ ما، با کشورهای مجاور تقریبا یکسان است. حال تصور کنید یک نویسنده از ایران بخواند برای سایت اروپایی یا آمریکایی به انگلیسی یا فرانسه مطلب بنویسد. فرض را بر تسلط کامل به زمان مقصد هم بگذاریم بر اساس تجربههای یاد شده به شدت در جذب پروژه مشکل خواهد داشت.
آزادکاری، محتوا، شغل
این روزها تب و تاب محتوا به عنوان پادشاه و وزیر و مدیر و دورکار در میان فعالان وب فارسی اوج گرفته است. دیر یا زود با از بین رفتن حباب کاذبی که پیرامون مسیر شغلی محتوا - و نه خود محتوا - را فرا گرفته، پی خواهید برد که نویسندگی با روزمرهنویسی و روزمره نویسی با وبلاگ نویسی و وبلاگ نویسی با قطار کردن کلمات برای خوشانید گوگل یا به کیلو رساندن بازدیدهای فلان سایت تفاوت زیادی دارد و زیادی این تفاوت اینقدر هست که با دستمزدهای امروز آن، اگر شاخص تورم به دلار 3000 تومان هم برگردد، با درآمد آن فقط میتوان زنده ماند. به عنوان یک فعال محتوایی که نه از دوران طفولیتِ قبل از دبستان، بلکه فقط همین 5 سال پیش به صورت جدی و متمرکز کار محتوا را آغاز کردم، خودافشایی میکنم که زحمت و دردسر ماندن در این حوزه به هیچ وجه کمتر از آموختن و رقابت تخصصی در رشتههایی مثل معماری، گرافیک، توسعه وب یا نرمافزار نیست، در صورتی که مقایسه سطح درآمد، اعتبار و امنیت شغلی آن با مثالهایی که گفتم توهین مستقیم به شعور شنونده است.
این نظر من درباره محتوا به معنی زیر سوال بردن تاج پادشاهی آن نیست. دستمزد گرفتن برای محتوا چه به شکل آزادکاری، کارمندی یا هر مدل دیگر حتا در «گاردین»، تیشه زدنِ مستقیم به ریشه بهترین روزهای زندگی و آب ریختن به آسیابی است که سر و صدای آن به مراتب بیشتر از خروجی آن است. یکی از دلایل این هیاهو را میتوان در از خواب بیدار شدن صدها سایتها و رسانهی خالی از مطلب دید که ناگهان خود را در معرض صدها مخاطب خیره شده به خود میبینند. این نیاز فضایی را خلق کرده که (مانند استارتآپ ساختن) دهها سخنران و مدرس و استراتژیست محتوا در تکاپوی آموزش این رشته وارد شوند در حالی که اکثر آنها هیچ درآمد مستقیم و حتا غیر مستقمی از حوزه محتوا ندارند و در بهترین حالت اگر از سازمان مطبوعشان کنار گذاشته شوند به اندازه پول یک نان سنگک بدون گنجد از سایت شخصی که در آن برای محتوا افاضه کلام میکنند نمیتوانند درآمد کسب کنند.
این مطلب را پنج هفته بعد از برگزاری رویداد و از روی یادداشتهای عصر همان روز نوشتم. معقدم بنیان محتوا در وب فارسی یکی از بهترین بسترها برای شروع کسب و کار و یکی از بدترین حوزهها برای دستمزد گرفتن است. در هر صورت اگر وقت کافی و علاقه به نوشتن دارید، نباید وسوسه آگهیهای ورود سریع و کم دردسر به عنوان یک نویسنده، باعث شود فکر کنید که این حوزه به همان سادگی ورود هم میتواند برای شما آیندهساز باشد. به نظر من کار روزمره ملالآور در زیرزمین بایگانی اداره ثبت با یک قرارداد ضعیف با پایه حقوق وزارت کار به مراتب ثبات و پیشرفت بیشتری از دستمزد گرفتنِ صرف در حوزه محتوا دارد. اگر به محتوا علاقهمند هستید باید به فکر کسب و کار باشید نه دستمزد گرفتن. در فرصتی دیگر در مورد دلایل آن بیشتر خواهم نوشت.