بعد از این چندسالی که مشغولِ کار ترجمه هستم، نکتههایی به چشمم میان که در ابتدای کار اصلاً متوجهشون نبودم. وقتی برمیگردم و ترجمههای اول خودم رو میخونم، گاهی تعجب میکنم از اینکه واقعاً چرا یه جمله رو انقدر رباتی و سخت نوشتم! یا چرا اجزای جمله سر جای خودشون نیستن و اصلاً شباهتی به نوشتار فارسی ندارن. به همین خاطر تصمیم گرفتم نکتههای ریز و سادهای رو که به روانتر شدن ترجمه کمک میکنند، در یک ویرگول بنویسم. البته هدفِ این نوشته، آموزش ترجمه نیست و اگر عمری باقی باشه در پستهای دیگری با جزئیات بیشتر در مورد هر نکته خواهم نوشت.
در این نوشته، مقصود از «زبان انگلیسی» درواقع «زبان مبدأ» و مقصود از «زبان فارسی» همون «زبان مقصد» بوده، و نکتهها معمولاً در مورد سایر زبانها هم صدق میکنه.
گاهی به اقتضای شرایط، لازم میشه که از عدهای تست ترجمه بگیرم یا ترجمههای زیادی رو بخونم و ویرایش کنم. نکتهی خیلی جالبی که به چشم میخوره اینه که بسیاری از مترجمها کاملاً به متن انگلیسی مسلطاند و مفهوم رو درک کردند، اما چیزی که به فارسی نوشتند اصلاً مفهوم رو منتقل نمیکنه! علت این قضیه، ضعف در زبان فارسی (هم ادبیات و هم دستور زبان) و تا حدی کوچک بودنِ دایرهی واژگان مترجمه. پیشنهاد من و کاری که خودم هم انجام میدم، مطالعهی زیاد کتابهای فارسی، ترجمههای خوبِ فارسی و مهمتر از اونها کتابهای دستور زبان و ویراستاریه. تسلط به ساختار جمله، نقش دستوری هر واژه، مترادفهای مختلف برای هر واژه و مواردی از این دست میتونه به روانتر شدن ترجمه کمک کنه.
جملههای انگلیسی معمولاً از نظر ساختار و ترتیب اجزا، با جملههای فارسی تفاوت دارند. ممکنه نهادِ جملهی انگلیسی وسط جمله بیاد، قید ابتدای جمله بیاد، اول جملهی دوم بیاد بعد جملهی اول (!)، یا مواردی از این دست. این ترتیب در جملههای فارسی ممکنه قابل خواندن باشه اما روان نیست و ترجمه رو به اصطلاح ماشینی یا رباتی میکنه. بهتره سعی کنیم بعد از ترجمه، یک بار جمله رو بخونیم و ببینیم اگر قرار باشه همین رو به شکل عامیانه برای یک نفر تعریف کنیم، چه جوری بیانش میکنیم؛ بعد جمله رو بازنویسی کنیم.
کاملاً متوجهم که این بحث خیلی مفصله و پیشینهی درازی داره! اگر برای ماجرای مرغ و تخم مرغ جوابی پیدا شد برای روان بودن و وفاداری به متن هم پیدا میشه.
صحبت ما اینجا در مورد ترجمهی مقالههای غیرتخصصی و چیزهایی غیر از رمان و داستانه. متنی که برای یک فروشگاه اینترنتی ترجمه میشه، دفترچه راهنمای یک محصول، راهنمای سفر به یک کشور یا مواردی از این دست، چیزهایی نیستند که وفادار بودن به متن اصلی براشون خیلی حیاتی باشه. گاهی لازمه که جملهی انگلیسی رو بخونیم، بعد بذاریمش کنار و برداشت خودمون از اون رو به فارسی بنویسیم. حتماً لازم نیست تکتک واژهها و صفات ترجمه بشن (باز هم تأکید میکنم که مقصود من ترجمههای عمومی برای مخاطب معمولیه).
گاهی ممکنه یه جمله رو بخونیم اما ترجمهی مناسبش به ذهنمون نیاد. لازم نیست حتماً خط به خط ترجمه کنیم و پیش بریم؛ کافیه همون جملهی ناقصی که به ذهن میاد رو بنویسیم، نشانهگذاری کنیم و ازش رد شیم. آخرِ کار اگر برگردیم و یک بار متن رو از ابتدا بخونیم، به اون قسمت که برسیم معنی روان و مناسبْ خودش رو نشون میده. پس پیله نکنیم!
نکتهی درِ گوشی: این شیوهی معنی نکردن و رد شدن، یه راه خیلی خوب برای تقویت متنخوانی و حدس معنی به حساب میاد. لازم نیست کل متن رو ریز به ریز بفهمیم؛ کلیت متن درک بشه، اجزاء خودشون درک میشن!
خارجیها بهش میگن کانتکست (Context). خیلی مهمه که مترجم بدونه داره چه جور متنی رو ترجمه میکنه؛ عامیانه، رسمی، صمیمانه، ... . وقتی متن فضای رسمی داره، دیگه نباید از اصطلاحات کوچهبازاری توی ترجمه استفاده کنیم. یا مثلاً اگر داریم یه متن خودمونی ترجمه میکنیم، استفاده از واژههای قلمبه سلمبه یا فعلهای اتوکشیده و رسمی جایگاهی نداره. هر واژه ممکنه چند معنی مشابه داشته باشه و این هنرِ مترجمه که کجا از کدوم معنی استفاده کنه. با یه ترجمهی خوب نشون بدیم که چقدر هنرمندیم!
یه درِ گوشی دیگه: توجه به کانتکست هم به آموزش متنخوانی و حدس معنی خیلی کمک میکنه.
اگر متنی رو ترجمه کنیم و بعد برنگردیم از اول بخونیم و ویرایشش کنیم، کار خیلی زشتی رو مرتکب شدیم و باید برگردیم و خودمون رو اصلاح کنیم [و بشینیم به کارهای بدمون فکر کنیم]. حتی اگر بهترین ترجمهی تاریخ بشریت رو انجام داده باشیم باز هم باید ویرایشش کنیم. موقع ویرایش باید غلطهای املایی و نگارشی رو تصحیح کنیم، اگر جملهای باعث شده ریتم متن به هم بخوره بازنویسیش کنیم، مراقب باشیم نقطهای ویرگولی چیزی از قلم نیفتاده باشه، نیمفاصلهها رو درست کنیم، و اگر متن قراره چاپ بشه باید فونت و فاصلهی سطرها و تورفتگی اول پاراگراف و خیلی موارد دیگه تصحیح بشن. خلاصه اینکه باید آخر کار یه متن تر و تمیز داشته باشیم.
یادمون باشه، بهترین ترجمه اونه که خوانندهش متوجه نشه داره ترجمه میخونه.
اگر برای کسب درآمد ترجمه میکنیم، توجه کردن به نکات ریز باعث میشه تا اعتماد کارفرما و مشتری به ما بیشتر بشه. وقتی متن ما در نگاه اول تمیز و دقیق به نظر برسه (حتی اگر ترجمهی خوبی هم نباشه!) خواننده رغبت پیدا میکنه که زمان بذاره و بخونه. گاهی توجه نکردن به نکات ریز میتونه کل کار ما رو زیر سوال ببره؛ یه اشتباه توی هکسره یا یه غلط املایی فاحش برای زیر سوال بردن کل زحمات ما کافیه. سعی کنیم با یه ذره دقت، خودمون رو در چنین شرایطی قرار ندیم.
اگر نکته و موردی به ذهنتون میاد، لطفاً دریغ نکنید :)