ویرگول
ورودثبت نام
Ali Torki
Ali TorkiJavaScript Instructor | Software Engineer
Ali Torki
Ali Torki
خواندن ۵ دقیقه·۷ ماه پیش

چرا بهترین نیت‌های ما برای کمک به دیگران، اغلب به نتیجه معکوس می‌رسد؟ (و چطور جلوی آن را بگیریم)

هنر کمک سازنده: چرا عبارت "خب، چرا فقط..." اغلب بیشتر آسیب می‌زند تا کمک؟

حتماً برای همه‌مون پیش اومده: درگیر یک مشکل پیچیده‌ایم، کلی باهاش کلنجار رفته‌ایم، و وقتی با یکی در میون می‌ذاریم، با یه راه‌حل خیلی ساده و سریع مواجه می‌شیم که معمولاً با این جمله شروع می‌شه: "خب، چرا فقط فلان کار رو نمی‌کنی؟" شاید گوینده نیت خیری داشته باشه، اما اینجور وقتا این جمله مثل یه سطل آب سرد می‌مونه روی سر کسی که داره با چالش دست و پنجه نرم می‌کنه. تو این مقاله می‌خوایم دقیق‌تر بررسی کنیم که چرا این عبارت به ظاهر ساده، می‌تونه اینقدر مشکل‌ساز باشه و چطور می‌تونیم به شکل سازنده‌تری به دیگران کمک کنیم و در حل مسائل، همراه بهتری باشیم.

وقتی "فقط" ساده نیست: بار پنهان یک پیشنهاد عجولانه

وقتی کسی با اطمینان می‌گه "چرا فقط..."، حتی با نیت خوب، ناخواسته داره چندتا پیام منفی رو به ما منتقل می‌کنه:

  1. کوچک شمردن مشکل: اولین پیامی که به گوش می‌رسه اینه که "مشکل تو اونقدرها هم که فکر می‌کنی پیچیده نیست." این خودش می‌تونه باعث بشه طرف مقابل احساس کنه درکش نمی‌کنیم، یا بدتر از اون، فکر کنه به اندازه‌ی کافی باهوش نبوده که به این راه‌حل "واضح" برسه. حس بی‌کفایتی یا حتی ساده‌لوح به نظر رسیدن، کمترین نتیجه‌شه.
  2. نادیده گرفتن تلاش‌ها و محدودیت‌ها: این عبارت تمام مسیری که فرد برای رسیدن به نقطه فعلی طی کرده رو نادیده می‌گیره. ساعت‌ها فکر، بررسی راه‌های مختلف، آزمون و خطا، و تمام محدودیت‌هایی (زمانی، مالی، دانشی، ابزاری و...) که شاید ما ازشون بی‌خبریم، همگی با یک "فقط" ساده کنار گذاشته می‌شن. شاید اون راه‌حلی که به نظر ما خیلی بدیهیه، اولین چیزی بوده که اون شخص امتحان کرده و به دلایل منطقی جواب نداده!

چگونه شنونده و راهنمای بهتری باشیم؟

خب، پس اگه نمی‌خوایم با یه جمله‌ی ساده، تمام پل‌های ارتباطی رو خراب کنیم و واقعاً قصد کمک داریم، چه کار باید بکنیم؟ مقاله چندتا راهکار خیلی خوب پیشنهاد می‌ده:

  1. کلمه "فقط" را حذف کنیم و به دنبال زمینه باشیم: به جای اینکه سریع بپریم وسط و بگیم "فقط کافیه که..."، اولین قدم هوشمندانه اینه که کمی مکث کنیم و بیشتر در مورد شرایط بپرسیم. سوالاتی مثل:"تا الان چه راه‌هایی رو امتحان کردی؟" "بزرگترین مانع یا چالشی که الان باهاش روبرو هستی چیه؟" "چه منابع یا محدودیت‌هایی داری که باید در نظر بگیریم؟" اینجوری نه تنها اطلاعات بیشتری به دست میاریم که بتونیم پیشنهاد دقیق‌تری بدیم، بلکه به طرف مقابل هم نشون می‌دیم که برای تجربه‌ و نگاهش ارزش قائلیم و عجولانه قضاوت نمی‌کنیم.
  2. پیشنهاد بدهیم، دستور ندهیم: لحن ما در انتقال پیام، معجزه می‌کنه. به جای اینکه راه‌حل‌مون رو به شکل یک دستور قطعی و از بالا به پایین بیان کنیم (مثلاً: "باید این کار رو بکنی")، خیلی بهتره که اون رو به عنوان یک پیشنهاد، یک ایده، یا یک تجربه شخصی مطرح کنیم. مثلاً:"به این فکر کردی که شاید این روش هم بتونه کمک کنه؟" "من یه تجربه‌ی مشابه داشتم، اون موقع فلان کار کمکم کرد، شاید برای تو هم مفید باشه." "یک دیدگاه دیگه هم می‌تونه این باشه که..." اینطوری فضا برای بحث، بررسی و حتی رد شدن پیشنهاد ما باز می‌مونه و طرف مقابل احساس نمی‌کنه که داریم براش تعیین تکلیف می‌کنیم یا خودمون رو عقل کل می‌دونیم.
  3. پیچیدگی مشکل را به رسمیت بشناسیم: حتی اگه فکر می‌کنیم مشکل راه‌حل ساده‌ای داره، خیلی مهمه که پیچیدگی‌های احتمالی رو دست‌کم نگیریم و این درک رو به زبان بیاریم. گفتن جمله‌ای مثل:"می‌دونم که احتمالاً جنبه‌های مختلفی داره که من ازشون بی‌خبرم، اما به ذهنم رسید که..." "قطعاً تو خیلی بیشتر از من درگیر این مسئله بودی و جوانبش رو سنجیدی، ولی خواستم این ایده رو هم مطرح کنم..." این کار به طرف مقابل اطمینان می‌ده که شما درک می‌کنید که اون با یه چالش واقعی روبروست و شما قصد ساده‌انگاری ندارید.
  4. فروتن باشیم: و در نهایت، فروتنی کلید اصلی یک ارتباط سازنده‌ست. ما هیچوقت همه‌چیز رو نمی‌دونیم و قرار هم نیست بدونیم. شاید راه‌حل ما واقعاً به درد اون موقعیت خاص نخوره یا قبلاً با شکست امتحان شده باشه. مهمه که با این ذهنیت وارد گفتگو بشیم که داریم یک ایده رو برای بررسی بیشتر به اشتراک می‌ذاریم، نه اینکه یک حقیقت محض و راه‌حل نهایی رو اعلام می‌کنیم. اگه پیشنهاد ما با استقبال مواجه نشد یا رد شد، نباید بهمون بربخوره، بلکه باید کنجکاو باشیم که دلیلش چیه و از این بازخورد برای درک بهتر مسئله استفاده کنیم.

نتیجه‌گیری: کمک کردن، یک هنر است

در نهایت، هدف ما از کمک کردن به دیگران اینه که واقعاً باری از دوششون برداریم، نه اینکه ناخواسته احساسات منفی مثل بی‌کفایتی، درک نشدن یا حتی عصبانیت در اون‌ها ایجاد کنیم. دفعه‌ی بعدی که خواستیم به کسی که با مشکلی دست و پنجه نرم می‌کنه کمک کنیم، بیایم عبارت "خب، چرا فقط..." رو آگاهانه از واژگانمون حذف کنیم.

به جاش، با کنجکاوی فعال، همدلی عمیق، و احترام کامل به تجربه‌ و دانش اون فرد گوش بدیم و سعی کنیم واقعاً هم‌فکر و هم‌قدمش باشیم، نه یک معلم همه‌چیزدان. این تغییر به ظاهر کوچیک در نحوه‌ی بیان و رویکرد ما، می‌تونه تفاوت بسیار بزرگی در کیفیت روابط انسانی‌مون و احساس رضایت و مفید بودن در طرفین ایجاد کنه. کمک کردن یک هنره، و مثل هر هنر دیگه‌ای، نیاز به دقت، ظرافت، صبر و درک متقابل داره. بیایم این هنر رو در خودمون پرورش بدیم.

منبع

https://www.neverjust.net/




فیلسوف کسی است که تصدیق می کند، دانش زیادی ندارد و این موضوع او را آزار می دهد. با این حال او داناتر از همه کسانی است که در مورد دانستنی ها و مهارت خودشان، در زمینه هایی که هیچ اطلاعی از آنها ندارند، سر و صدا می کنند. من می گویم که دانا کسی است که می داند که نمی داند. سقراط خودش اعتراف می کرد که فقط یک چیز می داند و آن اینکه هیچ چیز نمی داند. این گفته را آویزه گوش کن، چون این اعتراف حتی بین فیلسوفها خیلی کمیاب است. یادت باشد که این اعتراف بین مردم، می تواند به قیمت از دست دادن جان آدم تمام شود. همیشه خطرناکترین آدمها کسانی هستند که می پرسند. جواب دادن تا این اندازه خطرناک نیست. در یک سوال می تواند بیش از هزاران جواب، باروت خشک وجود داشته باشد. یاستین گوردر
همدلیمهارتهای ارتباطیمحیط کار
۱
۰
Ali Torki
Ali Torki
JavaScript Instructor | Software Engineer
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید