ویرگول
ورودثبت نام
Ali Piryai
Ali Piryai
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

ابلوموف، رمانی که این روز ها نایاب شده

نویسندگان ادبیات کلاسیک روسیه در قرن نوزدهم و بیستم اغلب جزئیات زندگی در روسیه را به خوبی رسم کرده‌اند. آن‌ها اغلب سوژه‌ای از درون جامعه یافته‌اند و آن را به زیبایی به تصویر کشیده‌اند. این خصوصیت باعث شده است که رمان‌های این دوره بتوانند آثار مردم‌شناسی و فرهنگ‌شناسی خوبی ‌هم باشند. بسیاری از این رمان‌ها شخصیت‌های خاصی دارند که در فرهنگ مردم روسیه به عنوان نماد شناخته می‌شوند، بازارف در رمان پدران و پسران تورگنیف یا یوگنی انگین در رمان شعرگونه‌ای به همین نام اثر الکساندر پوشکین نمونه‌هایی از این شخصیت‌ها هستند. یکی دیگر از این شخصیت‌ها را ایوان گنچاروف خلق کرده است. او در رمان جذاب و گیرای ابلوموف شخصیتی به نام ايليا ايليچ آبلوموف خلق کرده است که در فرهنگ و ادبیات مردم روسیه ماندگار شده است.

گنچاروف رمان آبلوموف (Oblomov) را سال ۱۸۵۹ در روسیه تزاری نوشت. آن زمان نظام طبقاتی روسیه ارباب و رعیتی بود و بسیاری از اشراف به سبب داشتن زمین و عواید بسیار زندگی بدون تحرک و کسالت‌باری را می‌گذراندند و تنها از آنچه که به خاطر مقام و پیشینه‌ خانوادگی‌شان در اختیار داشتند استفاده می‌کردند.

گنچاروف زندگی این طبقه از جامعه‌ی روسیه را مد نظر قرار داد و رمانی نوشت که اکنون، بیش از صد و پنجاه سال از زمان نخستین انتشار آن تاثیرش را نه تنها در روسیه که در فرهنگ معاصر جهان از دست نداده است. حتی لنین رهبر انقلاب روسیه در یکی از سخنرانی‌هایش به آن اشاره کرده است: «روسیه سه انقلاب را پشت سر گذاشته است، اما آبلوموف‌ها هنوز باقی مانده‌اند.»

رمان گنچاروف باعث شد مفهومی تحت عنوان ابلومویسم به وجود بیاید که به نوعی تنبلی، خمودگی، بی‌حالی، بی‌انگیزگی و بی‌تفاوتی نسبت به زندگی گفته می‌شود. گنچاروف این انفعال شخصیت را به شخصیت‌هایی نسبت داده است که بسیار کم‌هوش و ناکارآمدند اما عضوی از طبقه‌ی بالای جامعه‌اند.

رمان ابلوموف در سراسر جهان ترجمه و منتشر شده است و اقتباس‌های سینمایی و تلویزیونی زیادی از روی آن ساخته شده است. این رمان به صورت نمایش‌نامه نیز درآمده است و در بسیاری از کشورهای جهان وی صحنه رفته است.

درباره داستان ابلوموف

ابلوموف داستان زندگی مرد جوانی به نام ایلیا ایلیچ آبلوموف است. رمان در حالی آغاز می‌شود که ابلوموف روی مبل لمیده است. در سراسر فصل اول کتاب ابلوموف رویاهای کودکی خود را می‌بیند و نویسنده ما را با شیوه‌ی تربیت و کودکی شخصیت اول رمانش آشنا می‌کند. او دوستی به نام آندره اشتولتز دارد که پدری آلمانی و مادری روس دارد و از کودکی با ابلوموف بزرگ شده است. اشتولتز  کاملا در نقطه‌ی مقابل ابلوموف قرار دارد و تلاش می‌کند او را به شخصیتی فعال تبدیل کند

در ادامه‌ی داستان ابلوموف به دیدن خانواده‌ای به نام ایلینسکی(ILINESKY) می‌رود و عاشق الگا می‌شود. الگا نیز دل‌بسته‌ی ابلوموف می‌شود و رابطه‌ای عاشقانه میان آن‌ها شکل می‌گیرد. الگا تلاش می‌کند ابلوموف را از خمودی در بیاورد ولی تلاش‌هایش ثمره‌ی زیادی ندارد....

در بخشی از کتاب ابلوموف می‌شنویم
هربار که ابلوموف در زیر بار رخوت سنگین خود مقهور تنبلی می‌شد یا عنان خیال را رها می‌کرد تا به هر سو پر بکشد، رویایی پیوسته ذهنش را مشغول می‌داشت؛ رویای زنی که روزگاری همسر یا دلدار او می‌شد. پس از اعترافی که از ذهن ابلوموف بیرون جسته شد آن‌ها مدتی دراز با یک‌دیگر روبه‌رو نشدند. ابلوموف به محض دیدن الگاخود را همچون طفلی مکتبی پنهان می‌ساخت. رفتار دختر جوان عوض شده بود اما از ابلوموف نمی‌گریخت فقط بیشتر در فکر فرو می‌رفت. اما همه چیز چه خوب اغاز شده بود. آن‌ها به چه سادگی با هم آشنا شده و چه آسان پیوند پیدا کرده بودند. شخصیت ابلوموف به پیچیدگی اشتولتز نبود و مهربان‌تر از او بود ولی نمی‌توانست به خوبی اشتولتز او را سرگرم کند و به خنده اندازد اما با همان که بود او را سرگرم می‌کرد و طعنه‌های او را به آسانی می‌بخشود. از این گذشته اشتولتز به هنگام عزیمت ابلوموف را به او سپرده و از او خواسته بود که زیر نظرش گیرد و نگذارد که تنها در خانه بماند. الگا در سر زیبای هوشمند خود نقشه‌ای پردامنه طرح کرده بود تا عادت خواب بعد از ناهار را از سر او بیندازد و نه فقط عادت به خوابیدن را بلکه حتی به او اجازه نمی‌داد که در طی روز روی کاناپه دراز بکشد و از او می‌خواست تا سوگند یاد کند که چنین نخواهد کرد و این کار بزرگ به این زودی آغاز شده بود. ابلوموف به شنیدن همان آواز نخستین الگا دیگر ابلوموف پیشین نبود. از آن به بعد دیگر در خلق‌وخوی الگا دگرگونی‌های نامنتظر و گذرا دیده نشد. در رفتار با خاله‌اش و دیگران خونسرد و آرام بود و جز با خیال ابلوموف نمی‌زیست و احساس نمی‌کرد. دیگر از کسی نمی‌پرسید چه بایست بکند و چه رفتاری داشته باشد و دیگر در ذهن کار خود را با سونیچکا مقایسه نمی‌کرد...

منبع: پی جو

رمانگانچاروفابلوموفآبلوموف
عاشق تکنولوژی، عاشق کتاب...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید