اوه !چطور شد متوقف شدم ! چطور شد افتادم ؟!
من که شروع خوبی داشتم ! آخه چرا ؟ حس خوبی ندارم !
باز تنهایی و ته چاه بودن و سوالهای ذهنی همیشه ، باز کلام های منفی دیگران تو مغز ، آره شاید راست میگن من زیادی احمقم ..
خلقت چیه ؟ من چرا اینجام ؟
راستی حرفهای ته چاهی، خیلی کلی تو کتابهای آسمونی امده ؟! نیومده ؟! داستان یوسف .. درست موقعی که عزیز همه و پدری و در زیبایی و کمالات غرقی و میخوای به آرزوها و رویاهات برسی یهو خودتو ته چاه میبینی، اونم با نامردی روزگار..خیانت نزدیکان..حس کردی ؟
توقف حس مشترک همه ما آدم هاست..
حالا دیگه به همه چی و همه کی شک داری.. به نزدیکات به خدا به روزگار به سرنوشت به خودت ..حالا دیگه تنهایی رو تو تک تک سلول هات حس میکنی.. بالای سرت آسمونه و دریچه چاهی واسه رسیدن به آسمون ها..
اما
اما رسیدن به آسمونا غیر ممکن شده انگار..کسی نیست، صدایی نمیاد و تو در خودتی !
چی شد اون شور و اشتیاق؟
چی شد اون تصویرها و رویاها ؟
من کی هستم..من چیکار کردم..
شاید یوسف در ابتدا این سوالارو از خودش پرسید و این حس هارو داشت..شاید چند روز یا چند ماه یا چند سال.. اما میدونست آرزوهاش حقیقیه .. میدونست این پایان داستان اش نیست..میدونست عشق در حال نظاره اونه..میدونست بغیر این افکار توهم و خیال باطل هست..
نه !
بله!
اون خدارو شناخته بود ..زیبایی هارو دیده بود..هوشمندی هارو درک کرده بود..اون ذهن اش دوستش بود..اون روح اش آشنایش بود..با قلبش زندگی میکنه و با لبخندی درونی و بیرونی
اگر خودشو بدشانس میدید هرگز عزیز مصر میشد ؟ اصلن با قانون های الهی جور در میاد؟ شما دیدید کسی رو در دنیا که خودشو بدشانس بدونه و موفق شه ؟ موفقیتی ابدی و نام نیک ابدی؟
اصلن شما اگه قراره هدیه بدید به دو کودک ،دوس دارید به کودکی که حرف بد میزنه هدیه بدید یا کودکی که حرف بد نمیزنه ؟درک کردید داستان را ؟
اگه عشق بخاد همیشه هدیه بده بهتون به کدوم تون هدیه بده؟ کی دستاش بالاست ؟
و آیا آفرینش خورشید، زمین، اکسیژن، خانواده، گیاهان، حیوانات..چشم،گوش، بینی..سیستم دفاعی بدن، سیستم عصبی ، سیستم ذهنی ..میلیاردها هدیه کشف شد و نشده و اصلن هر دم و بازدم درهر ثانیه هدیه نیستن ؟
میبینید! اراده خالق به هدیه دادنه..تمام خلقت رو این اراده در حال چرخیدنه..کی دستاش بالاست ؟
تنها کسیکه میتونه جلوی هدایارو بگیره اونایی هستن که دستشون بالا نیست ..کی دستاش بالاست ؟
این همون لحظه تغییره افکاره
لحظه تحول
لحظه اتصال
تو این مطلبو خوندی
تبریک میگم!
البته میتونی دوباره برگردی تو چاه هر وقت بخای و یا شاید تو چاه موندی هنوز..اشکال نداره..منتظرت میمونن باز ..باز هم نگران نباش..
با این مطالب ام هم نشد،فدا سرت..رهات نمیکنن ، اصلن رهات نکرده بودن...چون تو بهترینی
آره!
تو انسانی