ویرگول
ورودثبت نام
علی رفیعی وردنجانی
علی رفیعی وردنجانی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بوف کور | زخم‌هایی که نمی‌شود برای کسی گفت

بوفِ کور صادق هدایت برای من مانند قرآنِ ادبیات فارسی است. ادبیاتی که تنها مسئله این‌روزهای من و البته دغدغه چندساله‌ام است. واکاوی رمز و رازهای موجود در این شاهکار بی‌اندازه لذت‌بخش و البته نامتناهی است. همان طور که هربار از شکسپیر حرف می‌زنیم ناخودآگاه به یاد دیالوگ معروف هملت: "بودن یا نبودن" می‌افتیم، "در زندگی زخم‌هایی است که روح را مثل خوره در انزوا می‌خورد و تراش می‌دهد و..." این مطلع شاهکار از بوف کور پرچم‌دار ادبیات ایران است. درم‌بخش برخوردی سطحی با تشویش صادق هدایت داشته و خسرو سینایی با بخش اندکی از سایه به گفت‌وگو نشسته. هیچ‌وقت به خودم اجازه ندادم درباره این اثر بی‌همتای هدایت چیزی بنویسم و هربار که "داستان یک روح" از سیروس شمیسا را می‌خوانم به یاد می‌آورم که چه‌اندازه در مورد ادبیات نمی‌دانم، چه‌اندازه دربرابر هدایت نادانم. به نظرم ما وقتی می‌تونیم درمورد ادبیات ایران حرف بزنیم که حداقل یک بار بوف کور هدایت رو خوانده باشیم. ما همه‌مان در زندگی زخم‌هایی داریم که برای کسی نمی‌توانیم توضیح دهیم و آن را با افیون خاص خود مرحم می‌گذاریم؛ صحبت‌های کاتوزیان یادآوری می‌کند برای چندباره خوانده بوف کور و همچنین دیگر آثار هدایت.

برای تماشای صحبت‌های همایون کاتازیون درباره بوف کور هدایت کلیک کنید.

بوف کورصادق هدایتهمایون کاتوزیانعلی رفیعی وردنجانیمنتقد
نویسنده کتاب های: وقتی اوفیلیا می گرید، در جست و جوی سینما(مجموعه مقالات سینمایی)، احتکار احساسات، جغله و حسن یوسف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید