جریان آبی نه تنها یک درام بینظیر دارد بلکه استعارهای است برای نقد عقل محض. ماساکی تاچیبانا عاشقانهای کودکانه خلق کرده که نیاز به بینش کودکی دارد تا بهتر به بیننده تفهیم شود. البته که این بینش تنها با میمیکهای عجیب و غریب تسورو تولید نمیشود، چرا که عامدا مولف در ابراز احساساتی مانند تعجب یا خنده کاراکتر اغراق کرده است، بلکه بیننده نیاز به مسئلهیابی کودکانه در متن دارد. اولین مسئلهای که به طور عموم من را متوجه خود کرد چرایی گمکردن ابزار و پاره شدن جیب لباس شخصیت داستان بود. داستان از اینجا به بعد چرخه رواییاش تغییر میکند و این تغییر نه تنها منجر به سمپاتی بیشتر از سوی بیننده میشود بلکه نقدی است بر جایگزینی اخلاقیات بر ترحم. اینکه چرا کارآموز کهنه کار یک انجمن وابسته به دانشگاه با شخصیت داستان لجبازی کودکانه میکند مهم نیست بلکه این مهم است که چرا با او مهربان شده. دانشگاه به عنوان نماد فرهنگی ژاپن در این فیلم عملکرد مهم و محترمی دارد. آکادمی نه تنها فقط ارتباطات را قوی و موثر میکند بلکه آنها را به سمت سعادت و سلیقه هدایت میکند. دانشگاهی که در ادبیات و به طورکلی فرهنگ ایرانی ما جایی برای این تعاریف ندارد و تنها خواستگاهش ورود و خروج است. این فکت به من بیننده کمک میکند تا بیشتر اهمیت این آکادمی را در یک دستگاه آموزشی درک کنم از سویی دیگر به پیرنگ داستان این زمینه را اضافه کرده است که و...