کلینت ایستوود تنها یک ششلولبندِ چیرهدست نیست که نیکوتین میجود و گناهانش را تُف میکند. او فیلمسازی قصهگو و کاربلد است که باور دارم هیچ وطنپرستی به اندازه او برای کشورش تکتیراندازیِ رسانهای نداشته. فیلمسازی که در مقام کارگردان و بازیگر پس از «جویندگان» جان فورد «نابخشوده»اش سینمای وسترن را به لرزه انداخت تا به همگان ثابت کند میشود با ژانر ضدوسترن، وسترن را تعریف کرد. در «تسلیم ناپذیر» چهرهای از نلسون ماندلا به نمایش گذاشت که علاوهبر فراگیری درسهایی اخلاقی، بیننده عاری از نژادپرستی خواهد شد و با ورزش، راگبی، کاموی سیاست مدار و فیلسوفِ دیگری آفرید. این یادداشت روزنامهای هرچند در ستایش فیلم و فیلمساز است اما جدای از سلیقه شخصی باید اعتراف کنم هیچ فیلمسازی در تاریخ سینما به اندازه او جانبداری از وطنش نکرده و اگر هم ضدوسترن ساخته اُبژههای وسترنیک و فاشیسم در آن رسوخ کردهاند.«ریچارد جول» یک فیلم تماما انگیزشی برای دفاع از حقانیت در شکل تدافعی از میهن است. ژانر بیوگرافی که من معتقدم در فیلم مذکور به اتوبیوگرافی تغییر ماهیت میدهد و به نوعی ایستوود میگوید من همانم. فلسفه این همانی در فیلمهای کلینت ایستوود تبدیل به اتوبیوگرافی میشود و این تذکره تابعیت دوم فیلمساز به عنوان یک رسالت هنری قرار میگیرد. مهم نیست شما رنگین پوست باشید یا سفید اما این مهم است که هنگام تماشای مثلا فیلم «تسلیم ناپذیر» وطنپرست باشید و به ماندلای پیرِ حبس کشیده اعتماد کنید. در مواجهه با آثار ایستوود این بس که فیلمساز گوشهای از تاریخ شفاهی و یا مجهول را رسانهای میکند که شکل واقعی بخشیدن به آن نیازمند یک درام است. درامی که مولف براساس یک واقعیت از ریچارد میسازد شکل ایدهآلی است که شخصیت از خود در مواجهه با چالشها انتظار دارد و...