نظریه کشش سطحی متفکرانه دربارهی جدایی و جدال میان سنت و مدرنیته صحبت میکند؛ اما کدام مدرنیته؟ مدرنیتهای که از غرب وارد جریانِ فرهنگیِ ایران شده یا سنتی که باید امروزی شود؟ بهزاد سیفی بازیگرِ توانمندی است و توانمندیِ او نه فقط در بازیاش بلکه در کارگردانی و بازیگرفتنِ از بازیگر بر روی صحنه هویدا است و این نمایش بیشتر به واسطهی هنرِ بازیگری دیدنی است و سلیقهام دعوتِ به تماشای چنین آثاری است که مشخص میکنند چگونه فرهنگ و اندیشهی غربی در سنتهای ایرانی نفوذ کردهاند و باعث جداییها خواهند شد. این سلیقه جنبهی عام ندارد بلکه با بسیاری از گفتمانهای فرهنگیِ در چنین نمایشی مسئله پیدا میکنم. اولاً طرح منطقیِ یک موضوعِ احساسی و ادله آوردنِ علمی برای آن، پویاییِ فرد را نمیرساند بلکه خوراکِ فرهنگی فرد را مشخص خواهد کرد. افراد، کاراکترها، در این نمایش با رابطهشان مشکل دارند. رابطهای که نه سنت ایرانی آن را تایید میکند و نه مدرنیتهی غربی. بخش غربیِ آن بیشتر ارجاع داده میشود به وودی آلن، چایکوفسکی و... این ارجاعات کمکی به تعریفِ منظورِ غرب از روابط نمیکنند بلکه همان ادله آوردنِ علمی را افزایش میدهد و من هنوز توی کتم نمیرود این پایانهای باز که بیشتر اصغر بازی است تا یک نتیجهگیریِ درست و درمان کجای قصهگویی هستند. در درجه دوم ما ناتوانی تحملِ زنان از این دوگانگیِ فرهنگی را میبینیم. مردانی که زنانی غربی میخواهند با تفکری کلاسیک و...
متن کامل را در روزنامهی اینترنتی برداشت بلند بخوانید.
ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.