روزهایی را بیاد میآورم که گوشهای منزوی در انتظار برای ورود به پلاتو مینشستم تا هنرنمایی بازیگران بر روی صحنه تالارهنر اصفهان را نظارهگر باشم. آن روزهایی که فکر میکردم تئاتر همه آنچیزی است که زندگی میتواند برای اثبات وجودش ارائه کند اما امروز به این باور رسیدهام که تئاتر تنها دارایی زندگی برای اثبات وجودیاش است. تئاتر اصفهان را با همه بیملایمتیهایش دوست دارم و عمیقا از ته دل تنها بهانه من برای ادامه دادن این ماجرا، زندگی، است. کنار حوض تالارهنر ایستادهام سیگار میکشم و دخترها و پسرهایی را میبینم که با شور و هیجان از آنچه برصحنه دیدهاند حرف میزنند. نمیدانم آنروزها دوباره تکرار میشوند یا خیر اما مطمئنم اگر اندک لذتی امروز از زندگی میبرم به خاطر تنفس در پلاتو تالار هنر اصفهان بوده. تئاتر اصفهان از یک کلیشه کلاسیک در حال صعود به مدرنیته برشتی و گالیله پروری بود که نمیدانم الان کجای تاریخ ایستاده است.