لامینور مهرجویی فیلمی ترحم برانگیز از یک فیلمساز دغدغهمند است. فیلمنامه حال و هوای مهرجویی دارد، به چالش کشیدن طبقات اجتماعی، خانواده، تضاد بین اندیشه و سنت، جهل و فاشیسم و... برآیند همه این گزارهها می شود آن که، فیلمساز ادای خودش را در می آورد. باید اعتراف کرد که اکران نشدن فیلم به مراتب پوئن مثبتی نسبت به پخش این چنین آن بود. فیلمی که حتی به درستی ادای فیلمسازش را در «سنتوری» در نمی آورد؛ چرا باید فیلمی از داریوش مهرجویی باشد؟!!
*موسیقی
اشاره داستان به مخالفتهای جاهلانه پدر در برابر فرزند به درستی انتخاب شده است اما ابدا فیلم نمی تواند جهالت پدرانه را نشان دهد. سیامک انصاری در نقش پدر و پردیس احمدیه در نقش فرزند دختری که علاقه مند به هنر و موسیقی است نابخشودنیترین انتخاب بازیگری است که برای این فیلمنامه می توان انجام داد. نه سیامک انصاری جاذبه لازم برای چنین پدری بودن را دارد و نه پردیس احمدیه از پس این نقش بر آمده و من بعد از تماشای چند پلان از فیلم دلم شروع به سوختن برای فیلمسازش کرد چون وارد بازی سینمایی شده که هیچ تعلقی به آن نداشته است. موسیقی به عنوان زمینه فیلم هیچ نسبتی با اثر برقرار نمی کند. کریستف رضایی کجای این موسیقی قرار دارد؟ به سکانس پایانی فیلم دقت کنیم و...
برای مطالعه کامل این یادداشت به مجله سینمایی برداشت بلند مراجعه نمایید