علی رفیعی وردنجانی
علی رفیعی وردنجانی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

نقد رمان مادام بوواری و زن بودن

مادام بوواری نوشته گوستاو فلوبر از آن دست رُمان‌هایی است که نمی‌توان با کلمات آن را توصیف کرد. در یادداشت مهدی سحابی، مترجم، از امیل زولا نقل به مضمون دارد که: در مقایسه با آثار فلوبر کارهایی که ما می‌کنیم نمایشی است. این تعریف را هنگامی که فیلمِ سوکوروف «حفاظت و نگهداری»، بر این پایه تاسیس شده است درک کردم. ما با یک دکتر بی‌تجربه که با تجربه می‌نماید و خیلی هم لوس و ننر است طرف نیستیم. خواننده این رمان با انبوهی از مشکلات زنان روبه‌رو است که شکل واخواهی آن به نقد فرمِ زیست در غرب منتهی می‌شود. زن در ادبیات غرب همانند اجتماع آن یک ابزار تصور می‌شود که نویسنده برای سرپوش گذاشتن بر امیال خود احساس به آن تزریق می‌کند. اگر داستایوفسکی و خیلی‌های دیگر که اسم و رسمی در میان فلاسفه نیز برای خود دست‌وپا کرده‌اند را در نظر بگیریم نوعی نگاه نقادانه به زن در آثارشان دیده‌ خواهد شد که مشخصا در شکل ادبی آثار مارگارت اتوود و جوجو مویز دیده نمی‌شود. خانم بوواری کوچک، خانم بوواری بزرگ، شارل و دیگران، هیچ روایتی به این اندازه جذاب و دلچسب نخواهد بود که ما قصه‌ای بشنویم در عین حال که زمان خود را نقد می‌کند زمان‌های آتی را نیز پیش‌بینی خواهد کرد. در رُمان «مادام بوواری» فلوبر چگونه و چرا زنانگی و زن بودن در غرب را نقد می‌کند؟ پاسخ به این سوال اگرچه تا حد بسیاری به زعم نویسنده از رُمان باز می‌گردد اما به واقع رئال‌تر از فلوبر نمی‌توان نویسنده‌ای را یافت که مانند داستایوفسکی پُز فیلسوف مابانه ندهد و زیستن را نقد کند و...

برای مطالعه متن کامل کلیک کنید.

مادام بوواریامیل زولاگوستاو فلوبرزن
نویسنده کتاب های: وقتی اوفیلیا می گرید، در جست و جوی سینما(مجموعه مقالات سینمایی)، احتکار احساسات، جغله و حسن یوسف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید