آبی روشن به کارگردانی بابک خواجهپاشا اثری برآمده از اَدب و فرهنگِ ایرانی است که شکل سینمایی آن به انتقال مفهومِ درونی و ذاتی خواستگاهِ هرمونوتیک در محتوا کمک کرده. پیرنگِ داستان یک کلیشهی تکراری بوده که بارها در شمایل گوناگون تکرار شده و نزدیکترین به آن را میتوان در بخشی از فصل دوم «پایتخت» سیروس مقدم دید. مردی که برای دیگران رضایت گرفته حالا نوبت خودش است که برای رضایت گرفتن از دیگران امام رضا (ع) را واسطه کند. این پیامِ فیلم که بر موجِ دزدی و قتل سوار است، یک عاشقانه امروزی را به چالش میکشد که گاهی حوصله بیننده را سَر میبرد. پرسوناژ اول فیلم ما که فامیلیاش را عوض کرده تا نسبتش را با برادر قُماربازش متوجه نشوند، خودش متوجه آن شده که باید تمثیلِ قتل نگهبانش توسط پسر برادرش را که کسی بیگناهی او را باور نمیکند، گردن بگیرد و... مسئله در سینمای ایران دقیقا همین است. سینمایی که حرف فرهنگی برای گفتن زیاد دارد اما نوع گفتمانی که ایجاد میکند اصلا فرهنگی نیست؛ خوشبختانه «آبی روشن» از جنس سینمایی نیست که با چرتکه اندازی با تفکر مخاطب بازی میکند. از نظر آکادمیکی هم فیلم دارای ارزش بالایی در فیلمنامه است. قصهی حاج یونس و ایوب که این وسط علاقه میان ستاره و عطا نیز نمایان میشود یک سازماندهی خوب دارد که هرچه به سکانس پایانی نزدیک میشود فکت جدیدی به تماشاگر ارائه میکند و...
برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
https://longtake.ir/mag/?p=25309
برای تماشای ویدئوی این نقد از لینک زیر استفاده کنید.
https://aparat.com/v/teno76s