آخرین جلسه فروید فیلمی از متیو براون سخنور در مورد شخص و عاجز از ارائه نظریات او است. به وضوح نشان میدهد که یک روانکاو یا روانشناس چگونه با مورفین درد خود را تسکین میدهد اما توانایی چگونگی دستیابی به نظریات شخص را ندارد. فیلمی که باید یک بیوگرافی باشد گزارههایی تئاتری در خود دارد و حدفاصل رویا در سینما و نمایش را رعایت نکرده و میخواهد تابو شکنی کند. فلوریان زلر دو نمایشنامه «پدر» و «پسر» را چگونه در سینما جا داد؟ تصور یک نمایشنامه از دریچه دوربین نه زمان دارد و نه مکان اما برعکس آن، یعنی فیلمنامه بر روی صحنه، امکان تحقق خواهد یافت. اینچنین میشود که وقتی درام برای نمایش شکل میگیرد نوع مدیوم آن نمیتواند مولتی مدیا باشد بلکه باید درام در یک فرمی تصور شود. نمایشنامهای که به فیلمنامه تبدیل شده همچنان پرسشهایی برای بیننده بدون پاسخ میگذارد. روابط عاطفی فروید به بیننده چه ارتباطی پیدا میکند؟ آنچه از روابط عاطفی شخص مهمتر است، نبوغ او در جهت کشف چگونگی ها است. این نبوغ در کهنسالی با قطرهای که فروید در لیوان شرب خود میریزد تبدیل به پذیرش شکست شده. شروع فیلم را اصلا دوست ندارم. فیلمی که مانند نماهنگ در اتاق یک روانشناس شروع میشود بدون تشخص است. مجسمههای سنگی کوچک، کتابها، کاناپه، میز و... که مدام دیزالوهای معطر به تئاتر را به همراه دارد. دکوپاژ با هیچ متری سینمایی نیست. در سکانس بعد آنا فروید، دختر او را، میبینیم که پروفسور را میبیند و...