علی رفیعی وردنجانی
علی رفیعی وردنجانی
خواندن ۱ دقیقه·۱۳ روز پیش

نقد فیلم آمرزش

آمرزش فیلمی از هانس پتر مولاند شریف و دوست داشتنی است. مولف درام را خوب می‌شناسد و سوار شدن بر امواج آن را بلد است. این به معنی بازی با کلمات نیست بلکه بدین معنی است که درام، قصه، وقتی اهمیتِ سینمایی پیدا خواهد کرد که موجِ جدیدی از نگاه‌ها و گفتارها را شامل شود. این موجِ جدید را در «من دنیل بلیک هستم» کن لوچ می‌توان دید؛ سینمایی که جیمز آیووری با «بازمانده روز» ادبیات را بر تصویر چیره می‌کند و لاسه هالستروم در «هاچی: داستان یک سگ» با مهارت بُعدِ احساسیِ آن را نمایش می‌دهد. «آمرزش» هم چُنین ادبیاتی دارد؛ احساساتِ انسانی بر نیرویِ جسمانی و تجربه غلبه می‌کنند و این را می‌توان در زندگیِ مردی دید که از 9 سالگی پدرش برای رهایی از ترسْ او را وادار به مبارزه کرده و بعد این مبارزه است که باعث از دست دادن خانواده و فرزندانش شده و حتی نام پسرش را از یاد برده تا حدی که نمی‌داند او مرده و...، ویژگیِ مهم این درام نمایشِ ذاتیِ تعاملِ نسل‌ها است و این بسیار اهمیت دارد که وقتی دکتر روبه‌روی لیام نیسون نشسته و از او می‌پرسد شما کسی را دارید؟ او در پاسخ می‌گوید: آره یه چندتایی بچه دارم و... این تعامل اگرچه به واسطه‌ی پدیدار شدن یک دردِ بی‌درمان در پیری شکل می‌گیرد اما در هر صورت این فکت تامل‌برانگیز شده که ما پشیمانیِ از گذشته را چگونه نشان دهیم که تاثیرش بر حالِ یک تبهکار نمایان شود؟ و...

متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.

ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.

سینمانقد فیلم
نویسنده کتاب های: وقتی اوفیلیا می گرید، در جست و جوی سینما(مجموعه مقالات سینمایی)، احتکار احساسات، جغله و حسن یوسف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید