حکایت شمرون به کارگردانی عماد آل ابراهیم دهکردی که در ویترین خود تهیه کنندگی علی مصفا را بهدوش میکشد یک حقیقتِ تلخ است که با زبانِ رسانهای سینما شیرین شده. در فیلم دیالوگی وجود دارد. رویا جاویدنیا در نقشِ یک مادرِ دخترِ طلاق گرفته به دخترش تذکر میدهد: اینجوری میری بیرون نگیرنت، یا: به کسی نگو طلاق گرفتی و در ادامه تذکر میدهد: اینجا پاریس نیست و... من این فکتها را حاصلِ عدمِ ادراکِ زیستِ ایرانی میدانم. زیستی که پشتش یک فرهنگ متمدن در حالِ دفن شدن است. مقایسهی غیر ادراکیِ قانونِ ناشی از فرهنگ ایرانی با آزادیِ سیاستگونهی فرانسوی تنها از یک خودتحقیر بر میآید. من فکر میکنم سینمای ایران بیشتر از تفکر و رویاپردازی ناشی از هیجانات اجتماعی است و در این وسط یک سری انقطاعاتِ نسلی را ضمیمهی خود کرده که تماماً حاصل هجومِ بزرگنماییِ آنتولوژیهای بیگانه است. اینکه پسری با پدرش اختلاف داشته باشد و او را مسئولِ ویرانی زندگیشان بداند و بعد جدایی فکری و فیزیکی او را قصهوار با دوربینِ روی دست که از پشت آن پسر را نشان میدهد که در حال طی کردنِ راهرو یا مسیری و...، درام نمیسازد. از آن بالاتر ما نباید نشاندهندهی نقاطِ ضعفی باشیم که اساساً دشمن شاد کُن هستند و کاربردِ نقدِ اجتماعیِ خود را از دست دادهاند و...
برای مطالعه متن کامل به مجله سینمایی برداشت بلند مراجعه نمایید.
ویدئوی مرتبط را در آپارات ببینید.