خانه شیشهای به کارگردانی امیر پورکیان که خود دستی بر آتش رسانه دارد، یک گفتمانِ ناکوکِ اجتماعی است. فیلمسازی که فیلمهایش توقیف شده حالا برایمان خیلی جذاب است که ببینیم، توقیفی جدیدش چه تحفهای است. بازیِ امیر جعفری در فیلم قابل تامل است و تواناییاش را در یک پلان که میگوید: میداند که نمیداند و... ثابت میکند اما مسئله اینجا است که اگر این بازی را از فیلم بگیریم، پانتهآ بهرام در نقش یک مدیرمسئول رسانه اصلاً باور کردنی نیست. در لحظاتی فیلم تنه به تمِ «جدایی نادر از سیمین» فرهادی، میزند و گاهی «سنتوری» مهرجویی را بیادمان میآورد؛ فکت این است که چرا قصه گفتمانی نو برای طرح مسئلهاش ندارد؟. آنچه از «خانه شیشهای» ساطع میشود نه یک دغدغهی اجتماعی است که مثلاً ما در فیدبک ببینیم چه چیزی باعث جدا شدن یک زن از مرد شده، اشاره به جدایی خانم مدیر برنامههای یک خواننده از او، نه پرسوناژِ جعفری، که بیشتر یک مولانای اهلِ دود و دم را نشان داده که ویلا دارد و جوج میزند، موسیقی و عرفان. مسئله دقیقاً بیموضوعیِ مفاهیمِ شخصی است که بسطِ اجتماعی یافتهاند. بعد ما چهرهای ساده و سطحی از رسانه در فیلم میبینیم که هر آن ممکن است بخاطر آزادیخواه بودنِ مدیرش از خبرنگاری رو دست بخورد. کسی که یک رسانه را اداره میکند به مراتب از یک خبرنگار با عُرضهتر است و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.