دانکی ساخته راجکومار هیرانی از فیلمهای مورد انتظار من بود. اعتراف میکنم نمیشود از سینمای اثر ایرادی گرفت اما چند نقطه تضاد سلیقهای در ساختار درام آن وارد است. فیلم ظاهرا درباره مهاجرت بوده اما تکلیفش مشخص نیست. برای رفتن به هند آب و تابدارد، در حالی که سفر به انگلستان را یک رویا برای مهاجران عنوان میکند. برای رفتن به هند آب و تابدار و هنگام پخش شدن سرود ملی هند در ایستگاه قطار شاهرخ خان به گونهای میایستد که گویی روبهروی معبود ایستاده اما از فقر هم سوء استفاده میکند و... هنوز مشخص نیست که رفتن مسئله داستان و داستانپرداز بوده یا ماندن. ما بازیگرانی را میبینیم که هرکدام در کاراکتر خود بخصوص، بومان ایرانی، برای فیلم باز هندی و سینما دیده از هیرانی آشنا هستند اما شکل شخصیت در سناریو به خود نگرفتهاند. در حقیقت تعدادی الاغ سوار هستند که با بازیگوشی، میمونوار از این شاخه به آن شاخه میپرند. سینمای به ظاهر اخلاقی و حال خوب کُنِ هیرانی در «دانکی» هدر شده و از آن تنها خاطراتی وابسته به عقبه فیلمسازش مانده است. «دانکی» با تظاهر برای سیگار کشیدن و بعد فرار از بیمارستان آغاز میشود؛ او درحالی که سرم در دست دارد وارد مترو میشود نزد وکیلش میرود و به عدم گرفتن پاسپورتش با همان رپوش بیمارستان، اعتراض میکند. این شروع برای میخکوب کردن تماشاچی کافی است و اگرچه بیشتر به یک تبلیغ تلوزیونی شبیه است اما از شعبده سینمایی خود جدا نشده. قصه در سینمای هیرانی همواره فیدبکهایی دارد که زمان و اتفاقات در آن را مهم میکند و...