سال گربه ساخته مصطفی تقیزاده در این بلبشوی کمدینماها در سینمای ایران اثری متعادل است. فیلم جریانِ ژانریِ قابلِ تاملی را ادامه میدهد که پایههای آن بر ستونی توخالی استوار شده. آنچه مشخصاً در میزانسن قابل تامل است، رنگها و تضاد آن با ذات فیلم شمرده خواهد شد. به تمسخر گرفتنِ خرافات در قصهها به خودی خود نمیتواند فرهنگِ خرافهزدایی در جامعه را بسط دهد اما قصهای که پایه و اساسش خرافه باشد گویشی متفاوت ایجاد خواهد کرد. ما فیلم را بخاطر خرافات موجود در قصه آن میبینیم یا بخاطر بازیگران و سلبریتیهایش؟ در مورد «سال گربه» مشخصاً باید اعتراف کرد که اگر فیلم بدون افشاری و بهرامی ساخته میشد باز هم برایم جذابیتی متفاوت داشت چرا که قصه نوعِ متفاوتی از جهانبینی در فرهنگ ایرانی را مطرح میکند که قبل از نفی شدن توسط مولف نیاز به نفی شدن توسط عموم دارد. وجود این نکته که شباهت فُرم مُردن و دوباره زنده شدن افشاری مشابه «فسیل» کریم امینی است و انگار همان تیپ را در فیلم آوردهاند چیزی از جذابیتهای اثر کم نخواهد کرد. من نمیدانم کدام زودتر بوده اما در فیلم مورد بحث ما با یک خرافه، باور غلطِ جمعی، مواجهیم نه یک رویداد و این مسئله مطرح خواهد شد که آیا واقعا کسی که متولدِ سال گربه باشد و هربار بر اساس توهماتش گربهای را میبیند مخاطب خود را به کشتن میدهد، از سوپر من هم خطرناکتر است؟ فیلم قواعد درستی ندارد: اصلاً به درستی میشا و جهانگیر را به ما نمیفهماند، پیرنگهای فرعیای در فیلمنامه کار گذاشته مانند: جهانگیر خود را جای یک دکتر به مخاطبش میفهماند و بینی خانمی را عمل میکند، که هیچ کمکی به فیلمنامه نکردهاند، نریشن اول هیچ ارتباطِ پُلِتیک گونهای به سکانس پایانی و مرگ ششمین نفر برای نوشتن داستان زندگی جهانگیر پیدا نخواهد کرد و...
برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
https://longtake.ir/mag/?p=25421
برای مشاهده ویدئوی مرتبط از لینک زیر استفاده کنید.
https://aparat.com/v/apx03qm