شب، داخلی، دیوار درامِ دوست داشتنی وحید جلیلوند است که استیصال در نبوغ و فرافکنی در خودنمایی آن را ضایع کرده. مردی که میخواهد خودکشی کند چرا باید با به در کوباندن نگهبان منصرف شود. این اصلا قابل پذیرش نیست که ما موسیقی اولاویر آرنالس را، که اتفاقا این روزها بسیار دست به دست میشود، به بهانهی اینکه شخصیت در حال گوش دادن به آن توسط پخش کننده خود است، در فیلم استفاده کنیم. البته قانون کپی رایت برای این فیلم اگر مهم بود آن را به صورت غیرقانونی منتشر نمیکرد و من بارها گفتهام که اینروزها انتشار غیرقانونی یک اثر به بیشتر دیده شدن آن کمک میکند اما هرگز به بیشتر فهمیده شدنش خیر. ماجرای لیلا و علی بیشتر سر و شکل تئاتری به خود گرفته آن هم برای انتخاب نادرست مدیوم سینما از سوی کارگردان. «شب، داخلی، دیوار» یک درام زیبا است که به دلیل انتخاب نادرست مدیوم ضایع شده و همچنان ایجاد کننده سوالهای غلط در ذهن مخاطب به واسطه وجود دوربین است. وقتی ما از سینما حرف میزنیم در واقع به بخشی از روایت یک داستان میپردازیم که بدون وجود دوربین نمیتوان آن را تجربه کرد. این خیلی مهم است که مولف مدیومی انتخاب کند که به جز دوربین هیچ شکل روایی دیگری برای آن نتوان تصور کرد. البته بسیار از نمایشنامهها تبدیل به فیلم میشوند با برعکس اما واسطه این دو امکان تبدیل شدن است. درامِ جلیلوند امکان تصور در سینما را ندارد و...