شهرک ساخته علی حضرتی فیلم دوست داشتنی است. فیلمی که قبل از تجربهگرایی یک ریسپانسیو به جامعه هنری و احتمالا نقد هنر است. موسیقی شورا کریمی همچون سینمایی «نیم رخها» ساخته ایرج کریمی، گوشنواز و فلسفی است. حضرتی در «سازهای ناکوک» نشان داد کاربرد موسیقی و موسیقی درمانی را بلد است و قطعا ریتم سینمایی را نه به اندازه خود موسیقی بلکه به اندازه پلانها به کاربرده. ماجرای عاشقی به وجود آمده میان دو هنرجوی بازیگری که یکی از شوق پذیرش در یک پروژه که شرایط ویژهای دارد و هرکسی پای برگه قراردادش را امضا نمیکند یعنی فیلم در حال داستان گفتن است. در بین این داستان گفتن برداشتهایی از «شهرک» ما را به یاد «وقتی همه خوابیم» بیضایی خواهد انداخت. وقتی که سهیلی به روپوش ساختمان در حال احداث از درون ماشین خیره شده ما باید شیشههای بزرگ و منعکس کننده شهر در فیلم بیضایی را در ذهن یادآوری کنیم. «شهرک» از آن دست فیلمهایی است که سینمای ایران بیش از ادعای روشنفکری یا مردمی بودن به آن نیاز دارد چرا که احساس میکنم فکتهایی که کارگردان به بیننده خود از وضعیت هنر، عشق و... داده بسیار مهم هستند. لازم نیست برای خلق یک اثر متفاوت دوربین روی دست بگیریم و از تکنیک پلان سکانس استفاده کنیم این کافی است که قصهای متفاوت داشته باشیم. برای فهم «شهرک» حتما نباید وارد فضای تئاتر و بازیگری شده باشید و به شکل سادهتر وقتی میبینیم سهیلی روبه آینه آن هم وقتی همه خوابند در حال اجرای تکنیکهای بازیگری است، این فضا برایتان ترسیم شده؛ اما در ادامه آنچه بازیگر فیلم ما انتظار دارد رخ نمیدهد و این کشمکشی است که مدام در حال تعلیق بین احساسات و...