
شهسوار ساختهی حسین نمازی فیلمِ تکراریای است. سینمایی که وجودِ کمدیِ خود را به وجوهِ الگوریتمی شناختی ترجیح میدهد. در فیلمِ مذکور ما فُرمی آشنا از نمازی نمیبینیم بلکه در حال تداعیِ تکرارِ «شادروان»، سینا مهراد و نازنین بیاتی در مهرداد صدیقیان و الناز حبیبی، هستیم. این تداعیِ تکرار برای سینمای ایران خطرناک است. نوآوری و خلاقیت را، مشخصاً در ژانر کمدی، از کارگردانان میگیرد. کارگردان باید حرفِ تازهای برای بیانِ ژانر در سینما داشته باشد تا جایی که من لارنس فون تریه را به واسطهی نگاهِ متفاوتش به فُرم و شناختِ از ژانر، مخصوصاً در «داگویل»، دوست دارم؛ تا مادامی که کارگردان حرفِ تازهای در سینما نداشته باشد مانند یک پیمانکار برایش تفاوتی نمیکند نمای ساختمانی که میسازد تا چه اندازه به اُلگوی شهری میآید. فیلمِ نمازی به عنوانِ یک فیلم اوّلی قابلِ ستودن است به شرطی که «شهسوار» فیلمِ اولِ کارگردانش باشد. این مدیوم یا سبکِ فیلمساز نمیشود. فیلمسازی که توانایی ایجادِ ویژگیِ خاصی نداشته باشد به تکرارِ یک فُرم در محتواهای متفاوت پناه میبرد. آلفرد هیچکاک یکی از خصوصیاتِ مشخص در سینمایش ورود به اندیشهی بازیگر هم با دوربین و هم با ذهنِ بیننده است، مارتین اسکورسیزی سینمای مافیایی را خوب بلد است و کریستوفر نولان مُدرنیته را با موسیقی در سینمایش همراه کرده و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.