قیف به کارگردانی محسن امیریوسفی که رضا عطاران هم دستی بر نوشتن فیلمنامهاش داشته به معنای واقعی کلمه سینمایی است که دغدغهی اقتصادِ سیاسی در کشور را دارد و مفهومِ استخراج شده از فُرمِ آن حتما بدونِ ارزشْ و مضّر است. دیگر به سینمایی که روبه اضمحلالِ فرهنگی حرکت میکند و با سوءاستفاده از استحاله در حال تطمیع بخشیدن به رسواییهای اخلاقی خود است، در حالِ عادت کردنیم. این عادت بیش از آنکه خطرناک باشد میزانِ شعورِ مخاطب از یک اثر سینمایی را کاهش میدهد. اگرچه مقیاسِ سینمایِ امروز در جامعهی ایرانی از چُنین آثارِ غیر ارزشی استقبال میکند اما نکتهای که برای منِ دلسوز برای فرهنگ و جامعهای که از دلِ سینما در ایران خارج میشود آزار دهنده است؛ ارزشگذاری بر آرایههایی از ساختارِ غربزگی است که خودشان بر بیارزش بودن آنها پی بردهاند. سینما قرار نیست مستقیماً فرهنگ یک جامعه را تحت تاثیر قرار دهد اما سینما جزء بزرگترین تاثیرگذاران بر فرهنگِ یک جامعه است. «قیف» فقط نامِ یک پرسوناژ نیست که رضا عطاران آن را بازی کرده بلکه نمایندهی خرافاتی است که تجزیهناپذیر عمل خواهد کرد. سکانسِ اُپِنینگِ فیلم را ببینید. ازمابهترونی تلفنِ همراه پیرزنی را از سارق پس میگیرد بعد آن پیرزن که کُلی با ازمابهترون حرف میزند او را بهجا نمیآورد تا اینکه چنگالی حاویِ مواد ظاهر کنندهی ازمابهترون در پشتِ شخصیت فرو میکند و... چنین چهرهای از سینما ابداً تماشا کردن ندارد. ما سینمایی از امیریوسفی در «آشغالهای دوست داشتنی» دیدیم که با تکیه بر فُرم بازیهایی نوستالژیک با قاب عکسها و جانبخشی به اشیاء انجام میداد اما مشخصا در این اثرِ به اصطلاح سینمایی شاهد جانبخشی به جهانی فرضی هستیم که حتی تصور آن برای شخصی مانند جُرج اُوروِل و «1984» ممکن نیست و...
برای مطالعه کامل متن از لینک زیر استفاده کنید.
https://longtake.ir/mag/?p=25342
برای مشاهده ویدئوی مرتبط از لینک زیر استفاده کنید.
https://aparat.com/v/tjua131