ماریا ساختهی پابلو لارائین یک قطعهی سادهی موسیقایی است که اوجی از «آمادئوس» فورمن را یادآوری میکند و گهگاهی تنه به «5 قطعه آسان» رافلسون میزند. یک اثر سینمایی که در این آشوببازار عمیقاً فرهنگی است و چه خوب که جولی کاراکتر آن را بازی کرده. جولی با ساخت «کنار دریا» تواناییهای خود در زمینه کارگردانی و همچنین اَکت را ثابت کرد. بازیگر از نظر من نمیتواند با نقشهایی که آفریده، قضاوت شود بلکه باید با نقشهایی که در آن ماندگار شده محبوبیت یابد. این جنبهی رسانهای از بازیگری نیازمند فهمِ اَکتور از پرسوناژ فیلمنامه است. بازیگری قبل از اینکه هنر باشد یک حرفه شده؛ همانطوری که بسیار در سینمای خودمان و جهان میبینیم که در این حرفه به شهرت رسیدهاند امّا هنگامی به هنر تبدیل میشود که بازیگر نیازِ مالی برای نقش آفرینی یک پرسوناژ را احساس نکند. فارغ از چنین بحثهایی جولی در «ماریا» قطعاً ماندگار خواهد شد. علاوهبر اینکه بازیِ او یک زندگیِ سرشار از حس را میرساند، نقشِ بیوگرافیکش یک نامهی بلند به موسیقی است. در این نامه، سوپرانو احساسی زنانه را رقم میزند و در آن ثابت میکند اگر سگها وفادارِ صاحبشان هستند به خاطر وجود حسی است که 99 درصد غذا و 1 درصد عشق لمس میشود و یا چگونه کسی که در ماهیتابه غذایی سُرخ میکند به آیندهی یک خواننده مینگرد و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.