مقیمان ناکجا ساخته شهاب حسینی اثری اندیشهورزانه در برابر مرگ، خدا و زندگی است که تفکر موجود در خود را مدیون اشمیت خواهد بود. ارزش دراماتیک یک نمایشنامه به اجرای آن در پلاتو است و شناخت نمایشنامهنویس از مکان و زمان وجود عُرفی آن را غیرقابل اقتباس در سینما خواهد کرد. اگر مهرجویی «پری» خود را بر اساس «فرانی و زویی» سلینجر ساخت دلیل آن امکان تطبیق یک اثر داستانی و فیلمنامه است. در جایی دیگر بهرام توکلی «اینجا بدون من» را بر اساس «باغ وحش شیشهای» تنسی ویلیامز میسازد؛ اقتباسی از نمایشنامه که صرفا بر اساس دیتیل آن تبدیل به فیلمنامه شده. «مهمانسرای دو دنیا» نمایشنامه اشمیت اصلا اقتباس پذیر، آن هم به قامت سینما، نیست. نمایشنامه مذکور شعورِ وجودی خود را در یک بلک باکس به دست میآورد و تصور آن از لنز دوربین سخت است. تلاش حسینی برای نزدیک شدن به امیال روانی نمایشنامه، دکوپاژ و بازیگرفتنهای باورپذیر ستودنی است اما هرگز این تلاش بیشتر از خواندن نمایشنامه اشمیت نخواهد بود حالا هرچه نویسنده میخواهد با فیلمساز احساس برادری کند. همواره به این نکته اشاره کردهام که با ساخت سیاهی در مقابل دوربین، مخاطب فضایی آنارشیسم در مقابل خود احساس میکند. این میزان همواره سعی در تقابل دیالوگ با زمان و مکان دارد. همانطوری که کاراکتر تا قبل از ملاقات با دکتر اسرافیلی سردرگم است. بیننده که فکر میکند همهچیز را فهمیده، در واقع هیچچیزی متوجه نشده است و...