فیوریوسا: حماسه مکس دیوانه فیلمی از جُرج میلر فصل جدیدی از یک فرانچایز پُرطرفدار است که ساحت دیوانگی را اَبتر کرده و همچنان ژانر نمیشناسد. فیلم قد و قامت دوستداشتنی دارد و در بسیاری از لحظات حماسه میآفریند اما نه به آن منظوری که تماشاگر انتظار دارد. شعور مخاطب در هنگام مواجهه با این فرانچایز تحت تاثیر دو تالی فاسد اخلاقی قرار میگیرد. اول: انسان به درجهای خواهد رسید که از همنوع خود تغذیه میکند؛ دوم: انسان فقط به انتقام فکر خواهد کرد. هیچ کدام این دو مقوله از بدو تولد «مکس دیوانه» در ظاهر نمایان نمیشود اما ذهن مخاطب را درگیر خود میکند. چرا ارابههایی از موتور باید رهبر گروهی را جابهجا کنند؟ آیا واقعا چنین دکوپاژهایی میتواند یک فیلم آخرالزمانی بسازد؟ فیلم «تلماسه» ساختهی دیوید لینچ، نه ساختههای دنی ویلنوو، تا چه میزان به این اندازه از دکوپاژ نزدیک است؟ تاثیر میلر بر لینچ را در آن فیلم میتوان دید از سویی دیگر ما با جهانی فانتزی یا علمی تخیلی در فیلمِ میلر روبهرو نمیشویم که میزان شگفتزدگی در آن را سنجش کنیم بلکه مدام نمایشی میبینیم که اصرار به اتمام زمان انسانی دارد و همچنان از قواعد آن مصرف میکند.چگونگی «فیوریوسا: حماسه مکس دیوانه» قبل از اینکه عقبه نسخههای پیشینِ خود باشد، به نگاه تماشاگر وابسته است. داستان سرگرم کنندگی دارد و این اعتراف را میتوان با جرات انجام داد که حتی اگر صدا و موسیقی، از مهمترین مولفههای فیلم، نباشند تصویری که به نمایش گذاشته میشود همچنان قدرت دنبال شدن دارد و...