کلاغ فیلمی به کارگردانی روپرت سندرز فُرمی گوتیک آلود دارد که بازسازی نسخهای ساختهی الکس پرویا است. اولین فکت فیلم داستانهای کُمیک به سبکِ جیمز اوبار بوده که شدیداً یک ناهنجاریِ روانی در دایرهی «جوکر» تاد فیلیپس را به یادِ ما خواهد آورد. سینما توانایی به تصویر کشیدنِ فُرمِ داستانهای مصور را ندارد چرا که در قاطبهی آنها جای پروتاگونیست و آنتاگونیست عوض میشود و بیننده بعد از تماشای 2 ساعت از یک فیلم نتیجهی اخلاقیِ حاصله از یک اثر فرهنگی را بدست نخواهد آورد. کُمیکها چه «بتمن» کریستوفر نولان باشند و یا چه «جوکر» تاد فیلیپس نهایتاً به تجمیع ژانر در یک اثرِ مجزا محکوماند. شناخت مخاطب از رفتارهای روانی به غایتِ هیپنوتیزم که در ابتدا مانند یک شوک به او ضربه وارد میکند، یک فهمِ عامه است. مواجهه ما با اریکِ فیلم، بیل اسکاشگورد، به عنوانِ یک کلاغ که نه تیر به او کارساز است و نه چاقو یک چالشِ اخلاقی محسوب میشود. همشون رو بُکش، شعارِ کسی است که او را هیپنوتیزم شده به جهانِ عینی میفرستد اما در واقع این جهانِ عینی دارای ابعادی است که فراواقعی نمود پیدا میکند. چرا کسی با گفتن چند کلمه در گوشِ دیگری این توان را دارد که او را به خودکُشی سوق دهد؟ بعد ماجرای همکاری گروه او با به اصطلاح پلیس مطرح میگردد و بعد ماجرای ویدئویی که شِلی، اف کیای تویگز، در تلفن همراهش دارد و...
برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
https://longtake.ir/mag/?p=25339
برای تماشای ویدئوی مرتبط از لینک زیر استفاده کنید.
https://aparat.com/v/hhel390