
کوچه ژاپنیها به کارگردانی امیرحسین ثقفی حرفِ تازهای برای گُفتن ندارد. تصویری تکراری از سینمایِ دارکِ سردِ فرانسوی و روسی در آثار ثقفی که در نهایت به مفهومی کلیشهای ختم میشود و ژانر و مدیومِ سینمایی در ایران را زیر سوال بُرده. با ژرفنماییِ سیاه و سفید نمیتوان مفهومی تازه از درام و قصّه در فیلمنامهی خود خلق کرد و ژانر در آثاری این چُنین گمنام و غیر قابلِ درک باقی خواهد ماند. از «جیب بر خیابان جنوبی» اسعدی تا «روز ششم» قاسمزادهی اصل که یک کُپیِ برابر اصل است و عِندِ ناسینما (مفهومِ ذاتی کلمه نه تجربهگرایی) در آن دیده میشود، عدمِ درک شدن از سوی بیننده (مردم) افتخاری است برای سازنده. این فکت در «بازنده»ی حسینپور شبه انتلکتوئلِ جوانی شده که خاکوبی میکند و کلاهِ بسکتبالی بر سر دارد و ادعایش اصلِ سینما را زیرِ پا گذاشته. نتیجهی این گُفتمان از نظرِ من وارد آوردنِ ضربهای به بدنهی سینمای ایران است که تا سالها جای کبودیِ آن باقی میماند. این ضربه از رویِ نا بلدی به تنِ سینمای ایران فرود آمده. سینمایی که باید برای مردُم باشد نه مردمی است و نه سینمایی. اگر از هیچکاک بپرسید که «سرگریجه» را برای مردم ساخته یا سینما، حتماً میگوید: «سرگیجه» مردمیترین اثرِ سینمایی او است و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.