علی رفیعی وردنجانی
علی رفیعی وردنجانی
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

نقد فیلم wolfs

گرگ‌ها به کارگردانیِ جان واتس بد و دوست نداشتنی است. از یک مارول‌ساز بیش از این انتظار نمی‌رود. فیلمی که در فُرم و شناختِ ژانر شکست خورده و در حال تکرار مفهومی است که پیش از این بارها تجربه کرده‌ایم و نمونه‌ی اعلای آن را در «بخوان و بسوزان» برادران کوئن می‌توان دید. حس و حال فیلم بر پاشنه آشیلِ دو فوق ستاره‌ی سینما، کلونی و پیت، می‌گردد. سوال اصلی‌ای که برای بیننده فیلم‌باز بوجود می‌آید این است که آیا اگر این دو بازیگر نبودند یا مثلا صدای مک‌دورمند از تلفن برایمان آشنا نمی‌شد، فیلم‌نامه و قصه باز هم برایمان جذاب بود؟ دو ویژگیِ اصلی وجود دارد. اول اینکه کارگردان توان این را داشته که بازیگرانِ بزرگی را برای قصه‌ی بدِ خود بیاورد؛ دوم اینکه بازیگران بزرگ بخش چشم‌گیری از تهیه‌کنندگیِ این پروژه‌ی بد را به عهده داشته‌اند، پس اگر به هر کسی پیشنهاد دهند در فلان فیلم بازی کن تا بیشتر دیده شوی حتماً قبول می‌کند. این دو ویژگی ابداً فُرم نمی‌سازند. کارگردان به عنوانِ یک مولفِ تمام قد وظیفه‌ی سوار کردن اندیشه‌ی مجزای خود بر درام را دارد. نسبت دادن ژانرِ کارچاق‌کنی هم به همچون فیلمی اشتباه است. فیلم صورتی از کارچاق‌کن‌ها در فیلم به بیننده نشان می‌دهد که عملاً غیر قابل تصور است. ما اُپنینگ فیلم را که به درستی بر اساس یک حادثه است، اینگونه داریم: زنی جیغ کشان و معترض از اتاق خواب بیرون می‌زند. ما پسربچه‌ای را می‌بینیم که او به خیالِ مردنش به یک کار راه بنداز، کلونی، زنگ می‌زند. کلونی وارد میدان می‌شود و به زنْ این اطمینان را می‌دهد که همه‌چیز تحت کنترل است. بعد سر و کله‌ی پیت پیدا می‌شود و...

برای مطالعه کامل متن از لینک زیر استفاده کنید.

https://longtake.ir/mag/?p=25363

برای مشاهده ویدئوی مرتبط از لینک زیر استفاده کنید.

https://aparat.com/v/hrqhtg9

محتوادانلودپیشنهاد فیلمنقد فیلم
نویسنده کتاب های: وقتی اوفیلیا می گرید، در جست و جوی سینما(مجموعه مقالات سینمایی)، احتکار احساسات، جغله و حسن یوسف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید