بلوند، موطلایی، فیلمی به کارگردانی اندرو دامینیک به غایت وفادار به زیبایی است. فیلمی که زندگی یک زیباروی بیمار را روایت میکند اما دغدغههایی فرای بیوگرافی دارد و به یک اِتنوگرافی، مطالعه نظاممند فرهنگ، میرسد. تخیلی درباره زندگی مونرو که هدفش اصابت به تالی فاسدهای روانی-ژنتیکی در کودکی است. نگرانی نورما جین، مریلین مونرو، از موروثی بودن بیماریاش و خوشحالی او از این که در یک ارتباط جنسی سه نفره صاحب فرزند شده تضاد روانی شدید و در عین حال زیبایی ایجاد کرده که بیننده توانایی تمیز دادن قهرمان قصه از مادر بیمارش را از دست میدهد. همانطور که از عقبه فیلم ساز، دامینیک، انتظار میرفت با روایتی غیر متعهد به واقعیت و ایجاد فضایی نئونوآر همانند: «قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل» و «کشتار با لطافت»، چالشی به نام "مرگ اندیشی" در ناخودآگاه مخاطب میزاید.
*شاکله عشق توهمه
در سکانسهای ابتدایی فیلم مونرو را میبینیم که با اصرار بر اشتباه خود در هنگام بیان اسم شخصیت فیلمنامه هنگام انجام تست بازیگری، با بازی خوب آنا د آرماس، در توجیه رفتار غیر حرفهای خود میگوید: مگر نه مسئله عشق توهمی بیش نیست. این پیام مهمترین ویژگی یک فیلم روانشناسانه است که بیمارگونه قصهای زندگینامهوار را روایت میکند و...
برای مطالعه کامل متن به مجله سینمایی برداشت بلند مراجعه نمایید<br/>