فیلمی که برادران فیلیپو ساختهاند هیجان کاذب دارد و تنها فضیلتش میتواند نابردگی رنجهای درونی باشد. «با من حرف بزن» اگرچه اُبژههایی از سینمای وحشت و حتی شاید سایکودرام را در خود دارد اما ابدا نمیتواند روی داستان رنجناکشیده خود برای تبدیل شدن به سینمای وحشت حساب باز کند. شمایل بازیگر محوری فیلم، دختر سیاهپوستی که چشمان مهیب دارد و صورتش کمی نوستالژیک است، همچنان سایهای از ترس را برچهره بیننده فیلمباز ژانر وحشت میاندازد. از مواجهه اول بیننده با شخصیت داستان که حیوان را همانطور در حال زجر کشیدن در خیابان رها میکند تا اولین باری که دست جادویی فیلم را در دستان خود میفشارد یک تعلیق خوب داریم که ادامه نمییابد. اول بیننده با خود میگوید: چرا حیوان را نکشت یا چرا برای نجات او کاری نکرد؟ دوم بیننده به تنهایی شخصیت در مهمانی و نگاههای مرموزانه او توجه میکند. اگر داستان به زعم رضا براهنی در «قصه نویسی» صعود و نزول شخصیت در بُعد زمان باشد باید فیلمنامه سینمایی را اینگونه تعریف کنیم که داستان با صعود و نزول شخصیت در مکانها و زمانها مصور میشود. با این تعریف خیلی از آثار سینمایی جهان به داستان نزدیک نمیشوند و حتی گاهی اوقات نمیتوانیم بگوییم «آینه» تارکوفسکی داستان دارد اما این مهم را با قدرت میگوییم که شخصیت در آینه تارکوفسکی در مکانهای مختلف شکل گرفته است. در «با من حرف بزن» ما با شخصیتی روبهرو میشویم که و...