علی رفیعی وردنجانی
علی رفیعی وردنجانی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

نگاهی به سینمایی بنشی‌های اینیرشین

بنشی‌های (ارواح) اینیشرین ساخته مارتین مکدونا به ما ثابت می‌کند که بدون هیچ ایده عجیب‌ غریبی می‌توان فیلم‌نامه‌ای تماما عجیب غریب نوشت. مکدونا استاد درام است و نمایشنامه‌های او در سراسر جهان مطرح‌اند اما آن‌چه فاصله او را با نویسنده‌های دیگر زیاد کرده است، تمرکز بر یکتا سازی دیالوگ و اتمسفر قصه‌ است. قصه فیلم جدید او مانند دیگر آثار سینمایی‌اش: «سه بیلبورد خارج از ابینگ میزوری»، «در بروژ»، «هفت روانی» و... به سادگی هر چه تمامتر بیننده را وارد قصه‌ای پیچیده می‌کنند. پادریک به دیدن کولم می‌رود و کولم به او بی‌محلی می‌کند و ما تا آخرین سکانس فیلم متوجه نمی‌شویم چرا کولم لجبازی کرده. قبل از آنکه وارد اتمسفر فیلم و چرایی‌های موجود در فیلم‌نامه شوم باید به این مهم اشاره کنم که لوکیشن ناب فیلم از یک ذهن رویاساز و نه رویا پرداز خارج می‌شود که به خودی خود جهانی مادی و تماما انسانی آفریده است. در اولین مواجهه با «بنشی‌های اینیشرین» این پرسش در ذهن هربیننده‌ای شکل می‌گیرد که چه عاملی کولم را افسرده کرده است؟ یا چه عاملی باعث شده کولم، پادریک را حوصله‌سربر خطاب کند؟ ابدا مهم نیست که مولف چگونه چنین چرایی‌هایی را قرار است به تصویر بکشد اما بسیار مهم است که ما آن‌قدر منتظر می‌مانیم تا پاسخ را بفهمیم و این تعریف فیلم‌نامه از تعلیق است. آن‌چه اهمیت پیدا می‌کند ما در ابتدا می‌پنداریم این چالش یک سوءتفاهم است و…

برای مطالعه متن کامل کلیک کنید

عجیب و غریبمارتین مک دونامنتقد سینما
نویسنده کتاب های: وقتی اوفیلیا می گرید، در جست و جوی سینما(مجموعه مقالات سینمایی)، احتکار احساسات، جغله و حسن یوسف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید