جنگیر پاپ ساخته جولیوس ایوری اثری تماما سانحهوار و ضد ارزش است. داستانی که قرار باشد برای علم و دیانت مسیحیت توهم آفرینی کند و شاخصههای معجزه آسایی در آن را به تخیل و قهرمانسازی تبدیل کند، خطرناک است. فیلم نشانههایی از «جنگیر» ویلیام فریدکین را بر دوش میکشد که این نشانهها صرفا کپی دستدوم و بد آموختهای از سینمای سیال ذهن است. ضمن اینکه به باور من فیلمِ فریدکین بهترین اثر داستانی در این زمینه است. راسل کرو در نقش یک پاپ شوخطبع که همواره همراه خود مشروبات الکلی دارد و استفاده میکند، خیلی بد است. فیلم با چیزهایی شوخی میکند که نماد ارزشگذاری چنین مذهب و آیینی هستند و این شوخیها را در بطن کاراکتر نهاده تا به کسی برنخورد. زنی برای بازسازی تنها میراث بازمانده از همسرش، یک کلیسای متروک و مرموز، همراه دختر و پسر خود به مکان مذکور میرود. در این میان بسیار دمدستی جن، شیطان، وارد بدن پسر سکوت کرده آن خانواده میشود و.... ابتدا و انتهای فیلم فکتهایی از استناد خود به واقعیت میدهد که بسیار سطحی و غیرقابل باور است. این که فلان پاپ در یک زمان با شیاطین میجنگیده و از خود کتابهای خوبی در این زمینه به جای گذاشته اصلا کافی نیست. «جنگیر پاپ» از نظر قصهپردازی به اُبژههایی اشاره دارد که فیدبکهای داستان را میسازند؛ اما چُنین فکتهایی اصلا قرار نیست پیرنگ فرعی داستان باشند. اشاره به آگاهی شیطان از گناهان انسان و بویژه کشیش گابریل امورث از جزئیات خاطرات بدش و تبدیل آنها به واقعیت همچنین رابطه احساسی کشیش اسکیبل با نامزدش و بازسازی آنها در ذهن هریک غیرقابل توجیه است. استفاده از المانِ پرنده هنگامی که شیطان آن پرنده را قی میکند تا حدودی قابل تامل است اما و...