غریب ساخته محمدحسین لطیفی یک تکنوکراتیک دینی است که تزریق ملیگرایی به آن توسط درام و تاریخ، شعاری برای بینش انقلابی و فرهنگی ساخته است. فیلم لطیفی نه فقط شعری انسان دوستانه بلکه استعارهای است برای نقد به دشمنِ خودی. دشمنی که اینروزها بیشتر از خودی بودن به دنبال ایجاد فضایی ملتهب برای گرفتن ماهی در این آب گِل آلود است. فیلم از نظر سینمایی دستاوردی پروپاگاندایی ندارد اما چرایی تماشای آن نیاز به پروپاگاندایی دو چندان دارد که این وظیفه خطیر به عهده رسانه ملی است. هنگامی که بروجردی از یک منتقد در جمع سیلی میخورد و دست او را میگیرد و درآغوش او میگوید: به من سیلی بزن ولی و...؛ یا در سکانسی دیگر او را میبینیم که در حمایت از یک محکوم به اعدام از او میخواهد همان لگدی را به زیردستش بزند که به او زده. فیلم در جستوجوی ساخت یک قهرمان ملی است اما این قهرمانی کلیشهای و دستدوم است. «غریب» بانی همبستگی و ایثار سپاه و ارتش است و میخواهد فضایی را به تصویر کشد که صمیمیت این دو نیروی دفاعی کشور را بیش از پیش به تصویر کشد اما ناتوان در لحن و بیان آن است. این که بروجردی دلش برای یک ارتشی تنگ میشود و در سکانس آخر این دست و ساعت ناکوک او است که بروجردی را از نظر احساسی برانگیخته میکند، اصلا کافی نیست. شخصیت ارتش در این فیلم از منظر یک شخصیت و نه تماما یک نیرو به نمایش کشیده شده است و از طرفی حتی تئوری تعریف سپاهیان از جانب مولف در «غریب» یک تئوری شناخته شده و دمدستی است. فیلم نه ارتش ساخته و نه سپاه و...