نادر تکمیل همایون در مستند خود «ایران، یک انقلاب سینمایی» به این مهم اشاره میکند که تا چه اندازه رسانه و مشخصا سینما میتواند بر احساسات و باورهای جوامعی چون ایران تاثیر بگذارد و حرکتی را آغاز کند. این یادداشت با محوریت اجتماعی از منظر حقوقی سعی دارد سینمای ایران را طی سالیان پس از انقلاب بابت ایجاد فضایی غیر حقوقی مورد بررسی قرار دهد. البته که «قصیده گاو سفید» جولانگاه این یادداشت خواهد بود اما گریزی به رضا دُرمیشیان دارم چرا که فکر میکنم ناخواسته این مهم بر او تحمیل شده که باید برای حقوق بشر کاری کند. ابتدا به این نکته اشاره کنم که سینمای ایران سعی در نقض وضعیت اجتماعی دارد و نه تنها نقد کارآمدی را در این چندساله ارائه نداده است بلکه مدام در پی آن است که بگوید مسئله از بیخ ایراد دارد. «قصیده گاو سفید» به نویسندگی و کارگردانی مریم مقدم و بهتاش صناعیها عملا ناقض و نه نقد کننده قانون است. فیلمی سیاهنما که پُر از تالی فاسدهای اخلاقی است. فیلم نمایش دهنده نوعی از بیاخلاقی است که جامعه توان پذیرش چنین ایرادی را ندارد. از سویی دیگر رابطهای که میان قاضی و همسر محکوم به اعدام، هرچند از روی عذاب وجدان نشان داده شده باشد، شکل میگیرد از بیخ ایراد قانونی دارد. سینما اگر چه فضایی آزاد برای مباحثی اینچنین است اما مولف باید نسبت خود با اثر و مخاطب اثر خود را مشخص کند. یاد دارم هنگامی که پای کلاسهای داستان نویسی مینشستم همواره مدرس این مهم را به ما گوشزد میکرد که شما مسئول محتوایی هستین که به مخاطب عرضه میکنید. این مسئولیت خطیر در فیلم مورد بحث دیده نمیشود. از سویی دیگر چنین نقضهایی که در فیلم «شیطان وجود ندارد» رسول اُف هم دیده میشود مورد استقبال و پذیرش جشنوارههای غربی خواهد بود. اگر «شیطان وجود ندارد» اپیزودیکوار داستانهایی در یک موضوع واحد را بهم گره میزند و کارگردانی خوبی دارد برای آن است که کارگردان ابدا سعی نکرده چرایی یک مسئله را روشن کند و تنها به فکر نمایش چگونگی و تبعات بعد از آن بوده و...