گای ریچی را عموما به با «قاپ زنی» میشناسند اما به باور من «شاهآرتور: افسانه شمشیر» او بهترین اثر سینمایی در کارنامه کارگردانی یک مولف است. «عملیات فورچون» ساخته او بهترین بهانه برای آن است که بگوییم سینمای هالیوود چگونه از طریق ایجاد سرگرمی و هنگامی که ما داریم با تماشای یک فیلم چسترفیلد میل میکنیم تفکر توهم توطئه و به نوعی پارانویا را در ما ایجاد میکند. رقابت موش و گربهوار دو نیروی عملیاتی بر سر یک سرقت که در ابتدا حتی معلوم نیست محموله مذکور چیست؛ بچگانه و به نوعی دمدستی است. از سوی دیگر میزان جذب بالا و جلب توجه سینمایی فیلم، منِ بیننده، نه به عنوان یک منتقد سینمایی، را به یاد «مرد خاکستری» براداران روسو میاندازد. قدرت هالیوود در روایت است و بیننده عام را برای توهمها و توطئههایش توجیه میکند اما فقط در فیلم گای ریچی روایت نیست که قدرتمندانه جذابیت ایجاد کرده است. جیسون استاتهام بازیگر توانمندی به لحاظ تکنیک نیست و شاید محبوبیت و جذابیت او برای کارگردانانی چون ریچی فیزیک و توانایی در سوپر من بودن است. این مقدمه را نوشتم که این نتیجه را بگیرم که یک بازیگر صرفا برای داشتن یکی از اُبژههای لازمه از جمله: میمیک، فیزیک، لحن، بیان و... نمیتواند ارزیابی شود. و...