ونوم: آخرین رقص ساختهی کلی مارسل یک پایان تراژیک بر سینمایی است که آفتش دنیای ابرقهرمانی و کمیک شده. سینمایی که بیشتر جنبهی سرگرمیاش مورد قضاوت قرار میگیرد و صنعتی بودن یک فیلمنامه در اولویت است نسبت به هنری بودن آن. قبل از آنکه بخواهم در مورد فیلم صحبت کنم دوست دارم چند جملهای در مورد یادداشتِ آقای جیرانی و تحلیلشان بر باورِ تغییرِ باورها و اینکه سینمای عامه یک سینمای مبتذل نیست بنویسم. اولاً باوری که تغییر کند که دیگر باور نیست یک سوءتفاهم است که در بُعدِ زمان توسط جریانِ حرکتِ باد حل میشود. دوماً باوری که بخواهد دیگر باورها را تمسخر کند از بیخ یک باورِ غلط است و در آخر باید این مورد را یادآور شوم که باوری که به سینمای عامه تبدیل شده و بعد آن سینما را مبتذل ندانیم دقیقاً همان باور قبلِ انقلابیای است که فرهنگِ ایرانی را عریان میکرد و گرایش به عریانی در سینمای عامهی امروز دقیقاً همان گرایش به عریانی و ابتذالِ پیشین است. امّا مشخصاً در مورد قسمت سوم ونوم باید این را بنویسم که قدرت تخیل جایش را با توهم تغییر داده و امکانِ تفکر و تعقل را از بیننده سلب کرده. ابرقهرمانانی که از دنیای دیگر ظهور میکنند یا انگلهایی که با قُلدری در دنیای ما متعلق به دنیای دیگر هستند؟ مسئله دقیقاً همین است؛ بعد از فیلمِ «دکتر استرنج» اسکات دریکسون، جهانِ مارول خود را مقدم بر فیزیک و هستیباوری برشمرد و ابرقهرمانانی فراتخیلی خلق کرد و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.