سرزمینهای مرزی به کارگردانی اِلی راث اثری نیست که الزام به نوشتن دربارهی آن وجود داشته باشد؛ کما اینکه الزام به نوشتن دربارهی هیچ اثر هنریای نیست، نکتهای که منِ بینندهی جدّی سینما را به نگارش دربارهی آن وادار میکند، شناختِ دوباره کلیشهْْ توسط کهن الگوهای ماروِلی است. اگرچه مستقیما مارول آن را گردن نگرفته و در استودیوهای گیِرباکس ساخته شده و داستانش برآمده از آن است اما نمیتوان تاثیر سینمای ضد سینمایِ مارول را بر آن نادیده گرفت. کیت بلانشت در این اثر دقیقا چه نقشی دارد. بازیگر توانمند سینما که در این فیلم دُچارِ اضمحلال هنری میشود و در قابی قرار میگیرد که زمینِ بازیِ او نیست؛ مانند ایفای نقش آنجلینا جولی در فیلم «جاودانگان» کلوئی ژائو، نمیتواند هدف گیشه را برای فیلمی که 120 میلیون دلار خرجش شده بزند. قصهی دختری که ربودنش و پیش ATLAS بردنش جایزه دارد و این وسط جایزه بگیران یک پندِ اخلاقی را به تماشاگر انتقال میدهند، حاصلِ سینمایی است که دیگر حرفی برای گفتن ندارد و همچنین جایی برای نقد از سوی منتقدان باقی نخواهد گذاشت. خیلی باحال است که ببینیم آنها در یک ماشین نشستهاند و آن خودرو مانند ماشینهای جیمز باند موشک به دهان اژدها شلیک میکند و بعد از درون آن سوراخِ بوجود آمده پرش میکنند؛ اما اصلا باحال نیست که سینما را با ضرب و زورِ جلوههای ویژه تحویل مخاطب دهیم. این سینما قطعا سیاسی است و حرفی برای گفتن ندارد. مصداق آن را میتوان در «بیوه سیاه» کیت شورتلند با بازیِ اسکارلت جوهانسون یا «ماه سرکش» زک اسنایدر دید و...
برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
https://longtake.ir/mag/?p=25314