چیزهای کوچک اینچنینی به کارگردانی تیم میلانتس یک اثر متفکرانه در زمان و اهمیت تاثیرات روانیِ آن بر ذهن انسان است. فیلمی جاهطلبانه که قبل از تاریخنگاریِ در خود بینندهی فیلمباز را به یاد سینمایی «تردید» جان پاتریک شنلی، «مهره هفتم» برگمان و ادبیات فروید در «خاطره ای از کودکی لئوناردو داوینچی و داستایفسکی و پدرکشی» میاندازد. این اثر نهبخاطر، خاطرهبازیهایی که بر سرِ یک زمانِ نوستالژی و یادآوری همزمانی آن با دستشستنِ مورفی و... یک قصهگویِ خوب است؛ بلکه بهواسطهی شعورِ درک زمان و تطبیقِ آن با ذهنِ یک کارگر در مدیومِ زندگی و رنجهایی که در بُعدِ اقتصادی وجود دارد، دیدنی و مثالزدنی است. واقعیت آن است که سینما پایان یافته و یافتنِ قصهی خوب که با بازیها و کارگردانیِ خوب همراه شود، سخت شده اما «چیزهای کوچک اینچنینی» مانند نیمچه آتشی در این زمستانِ سینمایی دلگرم کننده است. فیلمی که قبل از هر شعار و نقدی بلد است کی و چگونه باید به مسئله ریاکشن نشان داد. مسئلهای که اکشن بودنِ آن را زمان مشخص کرده است. بعد از تماشای «اسب تورین» بلا تار این پدیده ظاهر شد که سینما چگونه فلسفهبافی میکند و نتیجهای نیچهوار میگیرد؟ در فیلمی که مورد بحث است میبینیم که سینما چگونه پرسشهای بنیادین انسان از دین و مذهب را مطرح میکند و برگمانآلود چنین پرسشهایی را قصهگویی خواهد کرد و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.