علی رفیعی وردنجانی
علی رفیعی وردنجانی
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

یک تیر و دو نشان

تَله فیلمی از ام.نایت شیامالان به اندازه‌ای بد است که انتظاراتمان را از این کارگردان محبوب پایین آورده. اثر پیشینِ او «درِ کابین را بزن» رگه‌هایی از سینمای خرافه‌پرست را در خود دارد اما در «تَله» ما نه تنها با یک اثر خرافی مواجه می‌شویم، بلکه فیلم سعی دارد این خرافات را به یک پیرنگ تبدیل کند. اخیراً دیده‌ام که کسانی و یا کسی نوشته‌های من را با نام خود به دیگران معرفی می‌کند و یا اینکه سعی در مهیج کردن قصه‌ی خود با چنین خرافاتی دارد. اصلا برای منِ نگارنده مهم نیست که یک آدمِ بی‌هنر چیزی را به تقلب برای خود بخواند اما عمیقاً این برای من مهم است که آدم‌های بی‌هنر در حال نفوذ در فرهنگ و هنر هستند. نوشتن درمورد این فیلم بهانه‌ای شد تا به این مضمون بپردازم که خرافات نه تنها باعث نزولِ سبک در اثر هنری خواهد شد بلکه جنبه‌ی متقلبانه بودن آن را بزرگ‌تر می‌کند. شخصیتی در «تَله» وجود دارد که با هیچ معیارِ پرداختیِ مورد انتظاری برای یک پرسوناژ همخوانی ندارد. «قصاب» مثلا در تله‌ای گیر اُفتاده که همسرش با تردیدهایی که داشته در محیطی به نام کنسرت به کمک اِف.بی.آی برایش پهن کرده. بعد این کاراکتر به راحتی بی‌سیم از پلیس می‌دزدد یا در جایی دیگر می‌بینیم که خیلی شگفت‌آور لیدی رِوِن با استفاده از یک رودربایستی گوشی از دست پرسوناژ فیلم می‌رباید و وارد سرویس بهداشتی خانه‌ی طرفدارش می‌شود و... منطقْ هنگامی که در یک اثرِ سینمایی جایگاهی فراذهنی پیدا کند، تبدیل به یک فرار منطقی از سوی مخاطب خواهد شد. بیننده هر انتظاری از قصابِ «تَله» را دارد به غیر از اینکه از همسرش رو دست بخورد و کیک مسموم را میل کند یا اصلا چه دلیل منطقی‌ای دارد که پرسوناژ در سکانس آخر اِسپوکِ دوچرخه‌ی فرزند خود را بدزدد و...

برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.

https://longtake.ir/mag/?p=25320

برای تماشای ویدئوی مرتبط با این یادداشت از لینک زیر استفاده کنید.

https://aparat.com/v/srx67r7

هنر نوشتنتله
نویسنده کتاب های: وقتی اوفیلیا می گرید، در جست و جوی سینما(مجموعه مقالات سینمایی)، احتکار احساسات، جغله و حسن یوسف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید