ویرگول
ورودثبت نام
علی رفیعی وردنجانی
علی رفیعی وردنجانینویسنده کتاب های: وقتی اوفیلیا می گرید، در جست و جوی سینما(مجموعه مقالات سینمایی)، احتکار احساسات، جغله و حسن یوسف
علی رفیعی وردنجانی
علی رفیعی وردنجانی
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

review black bag

post.jpg
post.jpg

کیف سیاه به کارگردانی استیون سودربرگ کابوسی جاسوس مآبانه از دوباره ساختن در ساحتِ «آقا و خانم اسمیت» داگ لیمان، است. رفتارِ دراماتیک سودربرگ با فیلم‌نامه را دوست دارم. دوربینی که حدِّ خود را می‌شناسد. بازی‌های به اندازه، پارتنرهایی که در عینِ تکاملِ همدیگر، روبه‌روی هم می‌ایستند و نورپردازیِ‌ گاهاً مشترک‌المنافع. اگرچه چگونگی تابش نور بر اکسسوار در میزان‌سن را طراحی صحنه و کارگردانی مشخص می‌کند امّا بطورِ عموم این تابش را در منشأیی از سرمایه‌داری و میلِ به کاپیتالیسمِ جاسوسی می‌بینم. نگاهِ من دقیقاً از میز‌های شام و قرارهای دو نفره ریشه می‌گیرد. سودربرگ کارگردانِ باهوشی است و بلد است چگونه قصّه را برای بیننده تعریف کند که نه سیخ بسوزد و نه کباب. این بلدی شاملِ گرایشاتِ استاکس‌نت‌ای هم شده. ما سینمایی در «کیف سیاه» می‌بینیم که جریانی فوقِ امنیتی را به شوخی می‌گیرد و انگار می‌شود به راحتی با ماهواره‌، جاسوسی شریکِ زندگیِ خود را کرد و او که یک مأمور است متوجّه نساخت که برای چه کارت ورودش را فاسبندر در کیفِ بلانشت قرار داده. سینمایی که با هوشمندی از توهمِ توطئه برای مخاطب حرف می‌زند از سینمایی که حتّی رویا نمی‌آفریند و تنها پاشنه‌ی آشیل‌اش توهم است، خطرناک‌تر خواهد بود و...

متن کامل را در لینک زیر بخوانید.

ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.

نقدفیلمجاسوس
۰
۰
علی رفیعی وردنجانی
علی رفیعی وردنجانی
نویسنده کتاب های: وقتی اوفیلیا می گرید، در جست و جوی سینما(مجموعه مقالات سینمایی)، احتکار احساسات، جغله و حسن یوسف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید