امروز مراجعین زیادی داشتم که از من می پرسیدند که طرح صیانت با ما چه کار می کند؟ چه خواهد شد؟ چه بلایی سرمان می آید؟ من نیز به همه ایشان یک پاسخ می دادم و آن اینکه ببینیم که آمار و ارقام به ما چه می گوید.
سهم زبان فارسی از وب اکنون که این مقاله را می نویسم به 3.4 درصد رسیده است، این آمار از سه سال پیش تا امروز دو برابر شده است. از طرف دیگر زبان فارسی حالا در جایگاه پنجم بین زبان های موجود در وب قرار گرفته است.
زبان فارسی بعد از انگلیسی، روسی، ترکیه ای و اسپانیولی در جایگاه پنجم وب جهانی قرار گرفته است. در ابتدای سال 2014 مطابق با دی ماه 1392 تنها 0.8 درصد و در جایگاه چهاردهم بود. شاید دلیل این رشد تا حدی متاثر از گسترش شبکه های اجتماعی بوده باشد. البته برای این فرضیه اکنون آماری در اختیار ندارم، اما تعداد تراکنش های مالی که در بازار اجتماعی ایران که همان فروشگاه های اینستاگرامی و غیره است، 700 میلیون در روز را نشان می دهد. دقت داشته باشید که این فقط آمار مربوط به تراکنش های مرتبط با تجارت اجتماعی است، یعنی کسب و کارهایی که در شبکه های اجتماعی پا گرفته اند. ارزش این بازار در ایران 40 هزار میلیارد تومان است. یعنی چیزی بیش از 13 برابر اختلاس بزرگ سه هزار میلیارد تومانی.
خیلی ها فکر می کنند که چون اینجا ایران است، این اعداد نجومی به دست آمده. ولی آمار و ارقام این فکر را هم رد می کند. چرا که در سال 2020 میلادی ارزش بازار تجارت اجتماعی در جهان 500 هزار میلیارد دلار بوده است. و این در حالی است که این بازار همچنان دارد بزرگتر می شود و تا سال 2026 به رقم نجومی 1500 میلیون میلیارد دلار خواهد رسید.
همچنین در این راستا مطالعه این مقاله با عنوان با وجود احتمال فیلترینگ فعالیت اقتصادی در شبکه های اجتماعی را جدی بگیریم یا نه؟! پیشنهاد می شود
از طرف دیگر ارزش بازار محتوای فارسی در ایران تا سه سال پیش 3 هزار میلیارد تومان بود که اگر طبق برنامه پیش رفته باشد اکنون باید به 9 هزار میلیارد تومان رسیده باشد. این بازار آنچنان که در برنامه ها آمده است تا 90 هزار میلیارد تومان افزایش خواهد یافت. تا سه سال پیش بیشتر تمرکز وزارت ICT روی زیرساخت های فناوری اطلاعات بود یعنی IT اما از سه سال پیش گسترش Communication یا ارتباطات در دستور کار قرار گرفت و ارزش بازار 90 هزار میلیارد تومانی که اکنون 10 درصد آن طبق برنامه محقق شده است، متاثر از همین ماجراست. این توجه دولت به گسترش ارتباطات به گسترش تولید محتوا و البته بازار تجارت اجتماعی هم انجامیده است. البته در نظر داشته باشید که این رقم 90 هزار میلیارد تومانی منحصر به تجارت اجتماعی و محتوای ویدیویی نیست و شامل بنر های تبلیغاتی، متون و سایر اشکال محتوا هم می شود.
بازار محتوای جهانی هم بازار جذابی است و ارزش بالایی دارد. همچنان که بیل گیتس در یادداشتی تاریخی که در دهه نود میلادی منتشر کرده بود، به طلا بودن محتوا اشاره کرده بود، اکنون بازار استخراج این طلا در فضای اینترنت داغ شده است. راه افتادن شبکه های اجتماعی اینستاگرام، تیک تاک، توییتر و یوتیوب شواهد آشنایی هستند که از این گفته تاریخی آقای گیتس پشتیبانی می کنند.
حالا توجه داشته باشید که وقتی ارزش تجارت اجتماعی که بر آمده از این بازار طلایی است را در نظر می گیریم، یعنی فقط گوشه ای از این تجارت طلایی را در نظر گرفته ایم. گوشه ای که انقدر بزرگ است که به صورت مجزا و با عنوان تجارت اجتماعی یا Social Commerce به آن پرداخته می شود.
حالا سوال اینجاست سهم محتوای فارسی چقدر از ارزش این بازار جهانی است که قانون گذار به قرارگرفتن سرورهای شبکه های اجتماعی خارجی اصرار ورزیده است. به عبارت بهتر ارزش این بازار چقدر برای شبکه های اجتماعی و پلتفرم های خارجی جذاب است که بخواهند در آن سرمایه گذاری کنند و سرورهایی را هم در ایران قرار دهند؟
اگر 500 هزار میلیارد دلار ارزش بازار تجارت اجتماعی در جهان را مبنای محاسبه قرار دهیم. تنها 3 درصد آن معادل است با 15 هزار میلیارد دلار. اکنون خط کشی ندارم که با آن نشان بدهم که این عدد معادل با چه چیزی خواهد شد. اما این رقم با نرخ دلار 25 هزار تومانی 6 هزار میلیارد تومان، یعنی تقریبا سه برابر بودجه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در سال 1400 با هفتاد و سه شبکه سراسری، استانی، محلی و برون مرزی و 97 شبکه رادیویی استانی، محلی، برون مرزی، ملی و اینترنتی.
این در حالیست که رسانه ملی، با توجه به اینکه رسانه جمعی است، حتی اگر بخواهد، امکان پرداخت به اصناف اقتصادی فعال گوشه و کنار بازار اصلی و اصناف اقتصادی محلی را نخواهد داشت. چرا که رسانه جمعی و یک طرفه است. البته این جوهره رسانه های جمعی است. ولی در مقابل رسانه های اجتماعی دو طرفه اند و متعامل و به سادگی چند کلیک امکان ایجاد یک صفحه برای یک بازار گوشه ای را فراهم می کنند. حتی بازاری که مخاطبی بسیار محدود و در حد دو سه هزار نفر دارد. این یعنی رسانه ملی علیرغم تمام تلاش هایی که در این چند سال گذشته کرده و حتی یک شبکه سراسری برای بازار تاسیس کرده (شبکه سابق بازار و شبکه کنونی کالای ایرانی) بازهم نتوانسته به اندازه رسانه های اجتماعی به ایجاد ارتباطات اقتصادی کمک کند.
چرا که رسانه های اجتماعی کاربران و مخاطبانشان را معطل پیچیدگی های فنی نمی کنند و ذاتشان در سهولت استفاده است و از همه مهم تر دو سویه و متعامل اند. همچنین قرار گرفتن سرورهای این شرکت ها در ایران به کاهش ترافیک اینترنت کمک می کند و البته سرعت استفاده از خدماتشان هم بالا می رود. هم اکنون قرار داشتن سرورهای رسانه های اجتماعی پر کاربردی مانند اینستاگرام در خارج کشور هزینه کاربر نهایی را بالاتر می برد چرا که باید مبلغ بیشتری برای اینترنت خرج کند و این یعنی بهای تمام شده خدمات و کالاهایی که از کانال الکترونیک به مخاطب عرضه می شود تحت تاثیر نوسان قیمت اینترنت که با دلار هم محاسبه می شود قرار خواهند گرفت. ولی تا کنون هزینه اش به فایده اش چربیده.
اما سوال اینجاست، اگر این شرکت ها به خاطر قوانین بین المللی و تحریم نتوانستند در ایران نماینده معرفی کنند، تکلیف چیست؟ به خصوص وقتی که بسیاری از این کسب و کارها حتی یک سایت یا وبگاه برای معرفی کالا و خدماتشان ندارند و البته ضرورتی هم ندارد که داشته باشند.
چرا که در ذات تجارت اجتماعی نیازی به استفاده از فناوری های High Tech و حتی Medi Tech هم نیست. و حتی به وب سایت هم احتیاجی نیست. چون وب سایت های شخصی (اعم از حقوقی و حقیقی) در تجارت اجتماعی چندان محلی از اعراب ندارند. این تجارت ها بر بر بستر رسانه های اجتماعی پا می گیرند، چیزی شبیه به بازارهای محلی، جمعه بازارها و غیره که در محل های پر رفت و آمد راه اندازی می شوند. و البته کسب و کارهایی که در بازار تجارت اجتماعی فعالیت می کنند، تجارت های بزرگی هم نیستند، عموما کسب و کارهایی با دایره ای از مخاطب های مشخص هستند که به لطف رسانه های اجتماعی توانسته اند برد ارتباطشان را از محله ای که در آن زیست می کنند به محله هایی دیگر گسترش دهند. و البته این گسترش لزوما باعث نشده فالوورهای زیادی پیدا کنند، اما سفارش هایشان را بیشتر کرده است و شاهد یک رونق اقتصادی در بخش کسب و کارهای اجتماعی نوین هستیم، کسب و کارهایی که سابق بر این محلی بودند اما اکنون به لطف رسانه های اجتماعی چند محله ای شده اند یعنی به محله های دیگر هم خدمت و کالا ارایه می کنند.
در مقاله ای که مجله مدیریت بازاریابی با عنوان When less is more: the impact of macro and micro social media influencers’ disclosure منتشر کرده، شواهدی نشان داده شده که اثرگذاری صفحه های با فالوور کم، بیشتر از تاثیر صفحه های با فالوور زیاد است. نتیجه این مقاله فرضیه ای را می سازد که بی ارتباط با این مطالبی که تا کنون گفتم نیست. و آن اینکه: مبنای رونق اقتصادی صفحه های کسب و کارها در رسانه های اجتماعی تعداد فالوورهایشان نیست، بلکه تعداد سفارش هایشان است که اگر رسانه اجتماعیی که در آن فعالیتشان پا گرفته است مسدود شود، ارتبطشان با همین تعداد کم فالوورهایشان هم قطع خواهد شد و پیدا کردنشان هم دیگر راحت نخواهد بود. یعنی فالوور ها ممکن است دیگر آن کسب و کار تجارت اجتماعی را با آن نام به خصوص که دنبال می کردند نتوانند پیدا کنند چون ممکن است دیگرانی از آن نام در جای دیگر استفاده کرده باشند و کسب و کارهای تجارت اجتماعی هم دیگر فالوورهایشان که تبدیل به مشتریان وفادارشان شده بودند را از دست خواهند داد.
در اینجا پیشنهاد من این است که همه فعالان تجارت اجتماعی، تا پیش از اینکه بخواهد دیر بشود، یک بک آپ از مشتریانشان تهیه کنند که حتما شماره تلفن در آن وجود داشته باشد که بتوانند محل فعالیت جدیدشان یا هر گونه تغییرشان را به ایشان اطلاع بدهند.
از طرفی هم مخاطب رسانه های جمعی رادیو و تلویزیون و مطبوعات هم در صورت اجرایی شدن این طرح نمی توانند کمکی به بهبود اکوسیستم تجارت اجتماعی ایران بکنند تا کسب و کارهای تجارت اجتماعی که حالا اکوسیستمشان عوض شده و مشتریانشان را از دست داده اند بتوانند در اکوسیستم جدید اقتصادشان را بازیابی کنند.
دلیلش هم این است که این رسانه ها (رادیو و تلویزیون و مطبوعات) یک سویه اند و اثر پذیری مخاطب از ایشان زیاد نیست. پلتفرم های بزرگ اینترنتی داخلی هم برای تاثیر گذاری لازم دارند، که دایم در کوس تبلیغات و تیزرهای تلویزیونی و رادیویی و روزنامه ای بدمند تا در گوش مخاطب که از این حرف ها پر است وارد شوند و اکوسیستمشان را جا بیاندازند که البته چون صدا و سیما هم خیلی رایگان این کار را برایشان انجام نخواهد داد (همچنان که تا کنون تجربه شده) سنگینی هزینه جا افتادن این اکوسیستم باز هم به دوش کاربران فضای مجازی و فعالان کسب و کارهای تجارت اجتماعی خواهد بود.
این را اضافه کنید به محدودیتی که رسانه های اجتماعی رادیو و تلویزیون و مطبوعات در تعامل نزدیک با مخاطب خودشان دارند. اینکه رسانه های جمعی بر خلاف رسان های اجتماعی مانند اینستاگرام نمی توانند ارتباط شخصی بگیرند و همین بر کاهش نفوذ آن ها افزوده است، پس خیلی روی کمک رسانه جمعی رادیو و تلویزیون و مطبوعات برای دفع فشار حاصل از اجرایی شدن طرح صیانت نمی توان حساب باز کرد. همچنان که در مسدود شدن تلگرام نتوانستند کمکی به رونق پیام رسان های داخلی بکند و حتی اکنون برنامه های رادیو و تلویزیون صفحه های اجتماعیشان در اینستاگرم قرار دارد تا حتی در سروش که برای خود صدا و سیماست.
از این منظر اگر جایگزینی برای تجارت های اجتماعی ایرانی که بر بستر رسانه های اجتماعی مانند اینستاگرام پا گرفته اند در نظر گرفته نشده باشد، مانند آن می ماند که اختلاس بزرگ 3000 میلیارد تومانی، 13 بار دیگر تکرار خواهد شد(برابر با ارزش تجارت اجتماعی ایران). ضمن اینکه مساله اصلی جایگزینی بستر بومی با خارجی نیست. چون فناوری نرم امروز به اندازه ای ساده شده است که می توان سریع یک پلتفرم جدید بالا آورد. مساله اصلی زیرساخت سخت افزاری مورد نیاز برای مدیریت ترافیک این بازار است که به دلیل بالا بودن قیمت دلار چندان جذاب نیست.
همچنان که در آبان ماه 1398 دیدیم، موتور های جستجوی داخلی زیر بار ترافیک سنگین ایجاد شده کمر خم کردند چون زیرساخت سخت افزاری مورد نیاز برای پاسخ گویی به این حجم از تقاضای استفاده از موتورهای جستجوی ایرانی امکان پذیر نبود.
شاید برای همین است که قانون گذار نبود سرورهای این پلتفرم ها را داخل ایران بهانه کرده است. اما ماجرا اینجاست که اگر گوگل و فیس بوک سرورهای خود را به چین و اروپا برده اند، ارزش اقتصاد 14000 یا 12000 میلیارد دلاری چین و اروپا را در نظر گرفته اند. در حالی که ارزش اقتصاد ایران تنها 190 میلیارد دلار است. یعنی 13.5 درصد ارزش بازار چین و اروپا، که هر چند عدد کمی نیست، اما نکته اش این است که 190 میلیارد دلار ارزش کل اقتصاد ایران است و نه اقتصاد الکترونیک آن. هر چند که اقتصاد الکترونیک ایران یک بازار رو به رشد دارد و اگر قرار به سرمایه گذاری است اکنون زمان مناسبی برای سرمایه گذاری در آن است.
اقتصاد الکترونیک ایران در سال گذشته خورشیدی یعنی سال 1399 رشد 217 درصدی را تجربه کرد. که البته پاندمی کرونا در این رشد بی تاثیر نبوده. ولی نکته ای که وجود دارد این است که سهم رسانههای اجتماعی از این رشد 81 درصد بوده است.
نکته اینجاست که 87 درصد واحد های تجارت الکترونیک با سرمایه گذاری شخصی و تنها 8 درصد با سرمایه گذاری شتاب دهنده ها و فقط 5 درصد با سرمایه گذاری دولت فعالیت می کنند. نکته دیگر این است که فعالان تجارت الکترونیک بیشتر از رسانههای اجتماعی برای ارایه خدمات خود بهره گرفته اند تا وب سایت ها و اپلیکیشن های خودشان. که البته این یک تصمیم خود خواسته نیست. چرا که شبکه های اجتماعی به قدری کاربر پسند هستند که مرد و زن هفتاد ساله هم با آن کار می کنند و خیلی سریع کار کردن با آن را می آموزند. البته این همه ماجرا نیست. محتوا نقش سرگرمی را برای کاربران بازی می کند. و کاربران بیشتر به آن سر می زنند تا به سایت و یا اپلیکیشن های مربوط به تجارت الکترونیک.
از طرف دیگر از میان 76 هزار واحد فعال دارای اینماد، 23 هزار واحدشان حدود یک سال است که کارشان را شروع کرده و مابقی عمری در حدود چهار سال دارند. یعنی در ابتدای منحنی عمر کسب و کارشان هستند و آسیب پذیرند.
حالا با این نگاه اگر طرح صیانت، در واقع صیانت از این واحد های صنفی تجارت الکترونیک باشد که 36 درصد تولید ناخالص ملی را (بدون احتساب نفت) را در اختیار داشته اند، به نگرانی هایش می ارزد چرا که می توان گفت که جغرافیای بازار تجارت الکترونیک مرزهایش تثبیت و آماده گسترش بیشتر خواهد شد. اما اگر نه، در پاسخ به سوال اصلی این مقاله باید گفت: بلایی که طرح صیانت بر سر ما خواهد آورد، شوک بزرگی است که تجارت الکترونیک ایران که بیش از یک سوم تولید ناخالص داخلی را تامین می کند وارد می آورد، آن هم در شرایطی که فقط 13 درصد این تجارت الکترونیک ایران از حمایت شتاب دهنده ها و دولت برخوردارند و می توانند روی کمک مالی شتاب دهندهها و دولت برای مهار این شوک حساب باز کنند. وگرنه 81 درصد که با سرمایه شخصی وارد میدان تجارت الکترونیک شده اند و چندان قادر به تحمل این شوک نیستند و ممکن است از گردونه خارج شوند. که اگر چنین شود پاسخ آخر نقل قولی است از نویسنده کتاب کفش فروش پیر جناب آقای فیل نایت، بنیان گذار کفش نایکی، که می گوید: تجارت یک جنگ است!
علیرضا خنجری
متخصص رسانه و تجارت اجتماعی
Linkedin: alireza khanjari