علیرضا خنجری
علیرضا خنجری
خواندن ۹ دقیقه·۳ سال پیش

ژانگولر بازی در بیار، وقتی می خواهی متفاوت باشی!

نویسنده: علیرضا خنجری

متخصص رسانه با گرایش تجارت اجتماعی

مراجعه کنندگان زیادی دارم که دوست دارند مجری تلویزیون، بازیگر، گوینده رادیو و نویسنده قابلی بشوند، اما همه‌شان یک درد مشترک دارند و اینکه چرا ما دیده نمی شویم؟! در پاسخ به ایشان می گویم چون محیط شما را زنجیر کرده است. یک زنجیر نامریی که حتی زبان بدن شما را محدود به شعاع کمی در اطراف پیکرتان کرده، هنگام صحبت کردن، دست هایتان قفل است، اگر نشسته باشید که چه بدتر، چون آن موقع پاهایتان را هم زیر صندلی قفل کرده اید. یا در خصوص مراجعین ذکورم، شرایط فاجعه بارتر هم می شود، چون وقتی روی صندلی اجرا می نشینند، پاهایشان را هم روی هم می اندازند. در حالی که این یک فعل ظریف زنانه است و برای بانوان این زبان بدن طراحی شده است و نه برای آقایان.

هر چند انجام آن امتیاز منفی به حساب نمی آید، اما امتیاز مثبتی هم به دنبال ندارد. ولی چرا چنین می شود. چرا مراجعینم چه در تلویزیون و رادیوی ایران و چه در برنامه هایشان در اینستاگرام و یوتیوب، نمی توانند آنگونه که باید باشند و از تمام ظرفیت هایشان استفاده کنند. پاسخ در همان زنجیر نامریی است که ما را محدود کرده است. اما این زنجیر چیست و چگونه به دور ما تنیده می شود؟ این سوالی است که بهانه نگارش این مقاله شد.

کال نیوپورت نویسنده کتاب کار عمیق در همان ابتدای کتاب به اصطلاحی اشاره می کند، تحت عنوان «رسوب ذهنی»، به این معنا که وقتی کاری انجام می دهیم و آن کار به پایان می رسد، در واقع به پایان نرسیده است. بلکه هنوز ذهن ما آغشته به آن کار است.


تصویری از نسخه زبان اصلی کتاب کار عمیق
تصویری از نسخه زبان اصلی کتاب کار عمیق


برای درک بهتر این معنا، احتمالا تجربه نشستن در تاکسی و شنیدن موسیقی ضبط راننده را داشته اید. حتی ممکن است از آن موسیقی دل خوشی نداشته باشید. اما بعد از اینکه از ماشین پیاده می شوید، این موسیقی در در سر شما تکرار می شود و ممکن است حتی آن را تا ساعت ها زمزمه کنید و از سرتان هم نیافتد. این دقیقا مشابه وضعیتی است که کارمان تمام می شود. ولی هنوز آثار کار روی ذهن ما باقی مانده است و ذهن ما خیس عرق کاری است که انجام داده.

حالا این مطلب کتاب کار عمیق را بگذارید کنار کار افرادی که به اجرا در رادیو و تلویزیون و یا در اینستاگرام علاقه دارند ولی دچار «این‌همانی» هستند. یعنی همان کاری را می کنند گویندگان و مجریان رادیو و تلویزیون انجام می دهند. زبان بدنشان شبیه ایشان است. گفتارشان همینطور، کلماتی که استفاده می کنند نیز هم و حتی شروع و پایان مکالمه هایشان هم شبیه است.

اما چرا؟

چون ما محصول دیده ها و شنیده هایمان هستیم. پیشتر و در پادکست Xfactor در این باره گفته ام. اما اینجا هم اشاره مختصری می کنم.

فرزند انسان، زبان مادری اش را به صورت Dynamic Immersion می آموزد. به زبان ساده او آواهایی که از دهان مادر و پدر خارج می شود را بی آنکه بداند چه کلمه ای است و یا چه معنیی دارد «تقلید» می کند. البته این تقلید به زبان خلاصه نمی شود و در رفتار هم خودش را نشان می دهد. یعنی فرزند انسان همانی می شود که پدر و مادرش رفتار می کند نه آن چیزی که پدر و مادرش از او می خواهند.

البته این تقلید به پدر و مادر و حلقه اول اطرافیان محدود نمی شود و محیط هم مانند دستگاه پِرِس ذهن ما را شکل می دهد. یکی از این عوامل محیطی هم تلویزیون و رادیو است. که روزانه با آن برخورد داریم. و این برخوردهای گاه و بی گاه، مانند برخورد دستگاه پرس افکار و رفتار ما را شکل می دهد.

آقای رادولف دابلی، نویسنده کتاب هنر شفاف اندیشیدن، در فرازی از کتابش به تاریخی از آمریکا اشاره می کند که مردم مقهور تبلیغات دولت ایالات متحده برای توجیه جنگ با ویتنام نمی شدند و آن را باور نمی کردند و باور داشتند که این جنگ از جیب مالیات دهندگان آمریکایی دارد هزینه می شود. و حتی تحقیقاتی هم انجام شد که نشان داد مردم با جنگ مخالف اند و تبلیغ هایی که در رادیو و تلویزیون انجام می شود را صرفا زور دولت برای توجیه کارهایش می دانستند.

اما با گذشت زمان، همچنان که تبلیغ ها از رادیو و تلویزیون پخش می شد، ورق برگشت و مردم با خواسته دولت همراه شدند. رادولف دابلی این پدیده را اینگونه بیان کرده است:

«وقتی یک حرف بارها تکرار شود، مخاطب ریشه و دلیل اینکه چرا این حرف زده می شود را از یاد می برد و ناخودآگاه به آنچه گفته می شود می چسبد و خودش هم آن را تکرار می کند»

این گفته آقای رادولف دابلی، به نوعی اشاره به فرایند «شستشوی مغزی» دارد. ما در طول روز آغشته به حرف ها و گفتارهایی می شویم که ذهنمان را بی آنکه بخواهیم درگیر خود می کند. درست مانند آن نوار موسیقی ناپسندی که در تاکسی به گوشمان خورده است. و با وجود اینکه دوستش نداشتیم آن را تکرار کرده ایم.

برای همین است که خروجی کارهای مراجعینم در اینستاگرام، یوتیوب، توییتر و سایر رسانه های اجتماعی، دچار «این همانی» است. و سوالشان مکرر این است که چه کار کنیم که شبیه نشویم؟!

چه کار کنیم که شبیه نشویم؟!

در پاسخ به این سوال من همواره گفته ام و می گویم که «شبیه بودن» با «این‌همانی» داشتن متفاوت است. شبیه بودن لزوما بد نیست. اما «این‌همانی» داشتن به ضرر آدم است. به خصوص اگر پای کسب درآمد و تجارت از طریق رسانه اجتماعی در میان باشد.

البته با مقدمه ابتدایی که در این مقاله گفتم، گریزی از «این‌همانی» نیست. و ما به دلیل رسوب ذهنی‌ که محیط برایمان می سازد دایم در حال رفتن در ریل «این‌همانی» هستیم. ولی چه کنیم که به آن دچار نشویم؟!

پاسخ: با ژانگولر بازی!

خیلی از شما ممکن است «ژانگولر بازی» را با «جلف بازی» یکی تصور کنید، اما واقعا اینگونه نیست. «ژانگولر بازی» ریشه در تاریخ نمایش دارد، به خصوص ریشه در نمایش های آکروباتیک سیرک ها.

دنیای نمایش وام دار نمایش هایی است که در سیرک نشان داده می شد. حتی همین اکنون هم اصولی که در کارگردانی فیلم های انیمیشن و اکشن و حتی فانتزی و تخیلی استفاده می شود ریشه در نمایش های سیرک دارد.

«ژانگولر بازی» به گونه ای مانند بندبازی است، یعنی روی باریکه ای راه رفتن و تعادل خود را با یک چوب بلند حفظ کردن. این در دنیای تجارت اجتماعی و تولید محتوا یعنی ما بتوانیم روی مرزهای باریک میان دو دسته کسب و کار حرکت کنیم و البته تعادلمان را هم حفظ کنیم. اگر چنین کنیم در هیچ دسته بندی از پیش تعریف شده ای قرار نمی گیریم، بلکه یک تعریف جدید از یک دسته بندی به خصوص ارایه می دهیم که مختص خودمان است.

نمونه های موردی ژانگولربازی

برای نمونه از خودم یعنی علیرضا خنجری شروع می کنم. در سال 1395 برای ترویج علم، دست به یک ژانگولر بازی زدم. من که در آن دوران از اجرای برنامه های خشک و بی روح علمی در شبکه4 سیما به ستوه آمده بودم، منتظر فرصتی بودم تا بتوانم با چارچوب شکنی کاری کنم کارستان. که البته نتیجه هم خوشایند از آب درآمد و سه سال بعد یعنی در سال 1398 جایزه ترویج علم ایران را دریافت کردم. اما داستان چه بود.

پس از شش سال اجرا و گویندگی برنامه های علمی در رادیو و تلویزیون ایران به تجربه دریافته بودم که مخاطب علم را دوست دارد، اما از کلاس گذاشتن (چه کلاس درسی و چه کلاس گذاشتن صاحبان علم برای خودشان) بیزار است و علاقه دارد علم را ساده و مفرح ببیند و دریافت کند. این بود که با ترکیب آشپزی و ترویج علم شخصیتی را خلق کردم به نام دانشپز که مطالب علمی را جوری می پزد که همه می توانند آن را هضم کنند.

علیرضا خنجری در نقش دانشپز در برنامه سیمای خانواده شبکه یک صدا و سیما
علیرضا خنجری در نقش دانشپز در برنامه سیمای خانواده شبکه یک صدا و سیما


در واقع با این کار تلاش کردم که روی مرز باریک دسته آشپزی و دسته آموزش علم حرکت کنم. و نتیجه آن شد که می بینید. دانشپز نه سرآشپز بود که غذا درست کند و نه یک کارشناس علمی که حرف های قلمبه سلمبه بزند. دانشپز، «دانش پز» بود، یعنی مطالب علمی را با استفاده از لوازم آشپزخانه برای مخاطب ساده سازی می کرد. با این کار من نه در دسته آشپز ها قرار می گرفتم و نه در دسته کارشناسان علمی، بلکه دسته خودم را ساخته بودم. یعنی دسته دانشپز را.

بعد ها با شخصیتی آشنا شدم به نام پروفسور والتر لِوین که این کار را برای آموزش فیزیک انجام می داد.

ژانگولر بازیی که پروفسور والتر لِوین استاد فیزیک استاد دانشگاه ام آی تی آمریکا، در کلاس فیزیک دانشگاه برای دانشجویانش انجام می دهد. او روی مرز زمین بازی کودکان و کلاس آموزش فیزیک، حرکت می کند و لحظه های خوشی را برای دانشجویانش خلق می کند که یادگیری فیزیک را به فعالیتی فرح بخش تبدیل می کند. کار او نه در دسته آموزش فیزیک به آن گونه ای که ما در ذهن داریم قرار می گیرد و نه در دسته زمین بازی کودکان، بلکه دسته جدیدی را ایجاد کرده است که مختص به خود اوست.

تصویری از پروفسور والتر لِوین استاد سابق  دانشگاه ام آی تی آمریکا در کلاس درس آموزش فیزیک عمومی
تصویری از پروفسور والتر لِوین استاد سابق دانشگاه ام آی تی آمریکا در کلاس درس آموزش فیزیک عمومی


البته این ژانگولر بازی ها فقط به ترویج علم محدود نمی شود، بلکه حوزه آموزش هنر را هم در بر می گیرد. محمد خدادای که تحصیل کرده موسیقی در دانشگاه آنتون بروکنر اتریش است. برای آموزش موسیقی سنتی از ژانگولر بازی استفاده کرده است. او برنامه ای تهیه و تولید می کند به نام موسیقی به زبان ساده و آن را در یوتیوب منتشر می کند. در این برنامه نه از تصویر استاد موسیقی سنتی، آنگونه که ما در آرشیو ذهنیمان داریم خبری هست و نه از یک کمدین که نمایش های طنز اجرا می کند. بلکه شاهد یک نمایش جذاب هستیم که وقتی تمام می شود، یک خاطره دلچسب از دیدن یک نمایش موزیکال پر از اطلاعات مفید در ذهن خواهیم داشت.

محمد خدادای در برنامه اش با تلفیق آموزش موسیقی سنتی و استندآپ کمدی، به ترکیب جذابی رسیده است که هر مخاطب فراری از آموزش موسیقی سنتی را به خود جلب می کند. و همین کار او را به تافته جدا بافته ای تبدیل کرده که به سایر افرادی که در اینستاگرام با تولید محتوای آموزش موسیقی کار و کسب می کنند، هیچ شباهتی ندارد.

البته همیشه ژانگولر بازی آنگونه که باید از آب در نمی آید و باید قواعد آن را بشناسیم. همان گونه که یک آکروبات باز با توجه به ویژگی های بدنی و توانایی های جسمی اش حرکات آکروباتیک را طراحی و اجرا می کند، ما هم لازم است که ویژگی های رفتاری، شخصیتی خودمان را بشناسیم و با شناخت درست از آن، یک حرکت ژانگولر برای خود طراحی کنیم که به بک گراند یا پس زمینه کاری که می کنیم بیاید. وگرنه تو ذوق می زند. در مقاله ای دیگر درباره اینکه چگونه ژانگولر بازی در بیاوریم که در ذوق نزند برایتان خواهم نوشت.

حالا اگر شما فردی هستید که به اجرا، بازیگری، گویندگی و برنامه سازی در وب یا حتی در رادیو و تلویزیون ایران علاقه دارید، برای اینکه ناخودآگاه در تله «این‌همانی» نیافتید، یکی از راه ها، استفاده اصولی و قاعده‌مند از ژانگولر بازی است. اگر نمی دانستید که چگونه این کار را باید انجام دهید. بپرسید تا پاسخ دهم.


کتابکار عمیقهنر شفاف اندیشیدناینستاگرامآموزش
از علم هیچ گاه بد ندیدم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید